مخالفان نظام اسلامی، همانها که سبز را آلت دست خود کرده اند، آنچنان دیکتاتور منش هستند و آنچنان به منتقدان یا مخالفان خود یورش می برند، گویا هر نوع انتقادی که از سوی آنان علیه دیگران مطرح شود، حلال است اما هر انتقادی که دیگران در مورد آنان مطرح کنند، حرام است. اکثر بیت های این شعر هم به زبانی طنز از زبان آنهاست ...
سراسر فعل سبزی ها حلال است *** نشستن پیش محرومان حرام است
مکش دست نوازش بر یتیمان *** که بیکس را، نوازش هم حرام است
دیدار نوروزی احمدی نژاد با ایتام
شعاری بر عیله انگلستان *** بنا بر قول سبزی ها حرام، است
مبادا لج کنی با آل صهیون *** به قول موسوی، این هم حرام است
اگر اشغال دشمن شد فلسطین *** مسلمان را حمایت هم حرام است
ولی استاد موسیقی و آواز *** برایش ربنا خواندن حلال است
به من ربطی ندارد در فلسطین *** مسلمان را مسلمانی حرام است
همانا موسوی، ای حامی سبز *** تمام فعل و افعالش حلال است
بمیرد در فلسطین کودکی زار *** حمایت های لفظی هم حرام است
نمونه ای از جنایت رژیم کودک کش صهیونیستی/ همان رژیمی که سبزها برایش در روز قدس به خیابان آمدند
چنان گردنکشی، سرمایه داری *** برای فوج کروبی حلال است
به فتوای سران اغتشاشات *** اطاعت، جز ز بی بی سی حرام است
اگر سبزی بسوزد مسجدی را *** نگاه چپ به او کردن حرام است
اگر خوردی کتک از آل سبزی *** دفاع از خود، بدان اما حرام است
نماز جمعه با سوت و کف و جیغ *** حلال است و به غیر از آن حرام است
حلال آن ادعای پر هیاهوست *** بخواهی مدرک از آنها، حرام است
حلال است آنکه ناموس من و تو *** خورد فحش از شما، جز این حرام است
بساط قلدری اندر خیابان *** ز سوی جمع سبزی ها حلال است
در این وضع سراسر شبهه آلود *** حلال شرعی و عرفی حرام است
الا سبزی، ز بی بی سی حذر کن *** که گوید عشق ایران هم حرام است
گمانم انتقاد از آل سبزی *** حرام اندر حرام اندر حرام است
متن نامه میرحسین موسوی :
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمى منتظرى (دام ظله)
با سلام ; پیرو حوادث چند ماهه اخیر بیانیه ضمیمه از سوى اینجانب صادر
شده است . احساس نیازى که همواره براى همفکرى و همکارى با مرجعیت
گرانقدر و روحانیت متعهد وجود دارد مرا تشویق کرد تا نسخه اى از آن را
جهت اخذ راهنمایى تقدیم کنم .
اولین هدف در این بیانیه آن است که اگر خشم و نارضایتى در مردم به
وجود آمده است آنان تصور نکنند که این احساسات منفى انباشته شده در
ضمیرشان متوجه دین است . این رسالتى است که به نظر مىرسد بر عهده
تمامى کسانى که اسلام بر آنان حق حیات دارد و در رأس آنان روحانیت
اسلام قرار گرفته باشد تا اجازه ندهند اقشار مختلف ، على الخصوص جوانان
که اینک اکثریت جامعه ما را نیز شکل مىدهند میان برداشت هاى نادرست ،
گزینشى و سطحى از دین و حقیقت آن اشتباه کنند و بر اثر هیجان هاى عاطفى
از اسلام فاصله بگیرند.
رسانه هاى دولتى اصرار دارند که ما را مسبب و محرک حوادث این چند
ماهه معرفى کنند، حال آن که رفتارهاى مسئولان کشور نه فقط در انتخابات
، بلکه از سال ها پیش هیمه هایى را انباشته بود که با خطاهاى این ایام
شعله ور شد و با باد نخوتى که بر آن دمیدند ابعاد این آتش روز به روز
توسعه پیدا کرد. اینجانب قطعا حق را به مردمى مىدهم که با برخوردهاى
غیراسلامى ، غیرقانونى و غیرمنصفانه حقوقشان پایمال شده است ; و با
استناد به مدارک غیرقابل انکار بدون تردید اعتقاد دارم که در انتخابات
تقلب هاى سازمان یافته و وسیع رخ داده است . در عین حال اگر در موجى که
از خشم مردم برخاسته است احساس خطر براى اصل کشور و اصل نظام نمى کردم ،
برایم سخت نبود که بیست سال دیگر سکوت کنم .
اما این گونه نبود و نیست که مردم با سکوت یا سازش یک نفر دست از
حرکت خود بردارند، بلکه پس از مدت کوتاهى بلاتکلیفى به زودى این حرکت
از نو و با شکلى کور و در حالى که به هیچ یک از دلبستگان به نظام اعتماد
نداشت آغاز مىشد، و چه بسا دیگرانى که براى این کشور و ملت خواب هاى
ناگوار دیده اند در هدایت آن به سوى منافع و مطامع خود طمع مىکردند.
هدف دیگر از این بیانیه و نیز بیانیه ها و حرکات قبلى این است که
تکاپوهاى مردم در چهارچوب نظام باقى بماند و در دام ساختارشکنى هاى
خطرناک نیفتد. این خطرى است که اگر محقق شود به راحتى مىتواند از
ایران افغانستان و عراقى دیگر بسازد. ما نمى توانیم براى خوش آمد کسانى
که نمى توانند این خطر را ببینند وظیفه خود را در پیشگیرى از آن فراموش
کنیم ، کما این که نمى توانیم بدون اثبات تعهد خود نسبت به خواسته هاى
به حق مردم و بازگو کردن آن در گفته هاى خود از آنان دعوتى براى آرامش
داشته باشیم .
مرحوم ملا محسن فیض کاشانى در رساله الفت نامه غایت اکثر تکالیف
شرعیه را حصول محبت و الفت اجتماعى ذکر مىکند. نتیجه اى که از این
محبت و الفت ناشى خواهد شد همان چیزى است که در علوم جدید از آن با
عنوان شبکه هاى اجتماعى نام مىبرند، به عنوان راهى براى مهار حکومت و
بازداشتن آن از تکرار خطاهایش ، و به مثابه روشى که به سرزندگى اجتماعى
بینجامد و بسترى که توان ها و عواطف به هیجان آمده را در بستر خود جاى
دهد و از سرریزهاى تخریب کننده آن جلوگیرى کند، تقویت شبکه هاى اجتماعى
در این بیانیه توصیه شده است . این پیشنهاد مىتوانست بنا بر آن چیزى که
فیض مىفرماید رونویسى از نسخه اسلام تلقى شود، اگر چه کسانى که در بى
انصافى مبالغه مىکنند آن را رونویسى از نسخه سیا خوانده اند.
و سرانجام در این بیانیه راهکارهایى براى برون رفت از بحران فعلى ارائه شده است که امیدوارم مورد اعتنا قرار گیرند.
1388/6/21
با احترام - میر حسین موسوى
نامه امام به منتظری
محضر مبارک جناب مستطاب حجـت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید حسن خمینی، نور چشم امام امت (سلام الله علیه) و سبط استاد اعظم، زاهد بزرگ حوزه علمیه قم، سلطان العلماء مرحوم آیت الله العظمی سلطانی(ره)
بعد التحیه والسلام؛
بر
خود لازم دیدم که به عنوان اداء حق علم و دقت، عرفان و حکمت، فقه و فقاهت
و هدایت ناآگاهان جامعه و ارشاد آنان و بیان مسائل و احکام اسلام در رابطه
با حکومت و سیاست و حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی( که همه و همه آنها در
مصاحبه عمیقانه و حکیمانه حضرت عالی با مجله شهروند بیان شده) تشکر نموده
و قدردانی خود را به عنوان یک شاگرد از شاگردان جدّ بزرگوارتان ابراز می
دارم.
به نظر این جانب و همه آنان که پیر عارف جماران را شناخته اند و
با شناختی که از ملت بزرگ و انقلابی ایران دارم، باید بگویم که همه آنان
با تمام وجودشان شکر گزار خداوند توانا و حکیمی هستند که از پدری زاهد و
عالمی وارسته همچون مرحوم حاج سید احمد آقای خمینی (قدس سره) فرزندی چون
شما را، حجتی برای حفظ نظام اسلامی و دست آورد بزرگ آن که همان حاکمیت
مردم بر سرنوشت خویش(جمهوری اسلامی) است، قرار داده.
و چه جالب و تحسین
برانگیز است که حضرت عالی همانند جدتان، سیدنا الاستاذ الامام خمینی (سلام
الله علیه) خطرهایی که انقلاب و احکام نورانی سیاسی اسلام، که همان فتاوای
فقهی و حکومتی امام می باشد، را تهدید می کند به موقع اظهار داشته و دِین
خود را به اسلام عزیز اداء می نمایید، هر چند ممکن است دشمنان اسلام،
انقلاب و انسانیت، حضرت عالی را از گزند آنچه که خود مستحقش می باشند در
مقابل آنهمه مطالب عمیق فروگذار ننمایند، لکن «یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا
نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ»
(با خدا دادگان ستیزه مکن/ که خدا داده را خدا داده). بنده و همه کسانی که
اوائل نهضت را درک نموده، می دانند که در یکی از لحظات حساس آن دوران،
دشمنان اسلام و فرومایگان، شب نامه ای را که حاوی توهین و افتراء به امام
امت (سلام الله علیه) بود را مخفیانه منتشر نمودند؛ اما آن قلم های ظالم
پسند و غیر آن در محاق ظلمت و تاریکی فرو رفت و امروز نورانیت حسینیه و
خانه محقّر امام در جماران برای همه باقی و نورافشانی می کند.
در خاتمه
به همه کسانی که دغدغه دفاع از آرمان های آن پیر سالک را دارند متذکر می
شوم که دفاع از آراء و اندیشه های حضرت امام (سلام الله علیه) مستلزم
پرداخت هزینه هائی است که توسط عده ای متحجر و بی ریشه ساماندهی می گردد
که لازمه آن تلاش و کوشش بیشتر در راه شناساندن راه آن شخصیت بی بدیل می
باشد، لکن این حرکات در ذهن ملت آگاه و بزرگوار ایران مطرود و محکوم است و
البته بدخواهان بدانند که سکوت فرزندان امام و انقلاب هم حدی دارد که در
موقع لزوم ناگفته ها و حرکت های منافقانه دشمنان حیله گر و عوام فریب را
بیان داشته تا عرق شرم بر پیشانی داعیه داران چند چهره بنشیند/ تا سیه روی
شود هر که در او غش باشد/.
والسلام علی من اتبع الهدی - بلدة قم المقدسه
24/11/86 مطابق با پنجم صفرالمظفر 1429
یوسف صانعی
سوالهای جالبی که بد نیست سبزا بهش فکر کنن
به به سلام ! جشن تولد گرفته ای
عیشی برای دور و بر خود گرفته ای
فصلی گذشت ، سینه مردم کباب شد
بازی بچه های وطنم هم خراب شد
فصلی گذشت ، خون به دل عشق کرده ای
با خون ریخته ...بله .. عشق کرده ای
حالا برای شادی خود کیک را بخور
چاقو بکش به سینه من ،حنجرم ببر
یک تکه از جگرم را به لب بکش
خورشید شهر مرا رنگ شب بکش
فصلی گذشت ، فصل دگر را خراب کن
این قلب پاک وطن را کباب کن
چاقو به خاک وطن می کشی ،بکش
آتش به دشت و دمن می کشی ،بکش
در کار فتنه چون شتر مست رفته ای
با چشمهای بسته به بن بست رفته ای
یادت که هست جشن وطن را بهم زدی
با خون پاک جوانان شکم زدی
کادو چه لازم است برایت بیاوریم؟
فصلی پر التهاب و خیانت بیاوریم؟
حالا برقص فصل دگر را خراب کن
با خون چند نفر دیگر خضاب کن
چاقو بکش تکه ی این کیک را بخور
کافی اگر که نیست گلوی مرا ببر
سبز لجن
این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟
شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟
پرده دانان طریقت در صبوری سوختند
این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟
شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود
عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست!
پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست
راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟
آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند
رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟
دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت
دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟
دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود
شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟
این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است
این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟
این که بر آن گوش خود بستید، صور محشر است
این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟
آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار
این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟
بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست
شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست!
سبز سبزم
بی بخارم
با وطن کاری ندارم
با بی بی سی گشته ام هم آب و کاسه
ریشه ام در انگلیس است و فرانسه
در پی فحش و شعارم
فکر مکتب نیستم
کاری به جمهوری ندارم
آشنا با حیله و مکر ودروغم
کله پوکم
کرده آقای "سورس" اینبار کوکم
همچو ویروسم وطن را
بدتر از ویروس خوکم
پولهای سبز می گیرم ز آقازاده ها تا شعله ها را برفروزم
شیشه ها را بشنکم
اموال مردم را بسوزم
عامل دست سیایم
اجنبی را می ستایم
درب این حصن حصین را روی دشمن می گشایم
می زنم راس کریمان وطن را
برتنم بنگر کنون سبز لجن را
قصه ی خر در چمن را
سبز سبزم چند ماهی ریشه دارم در دروغ وقتل و غارت
مخملی هستم به فکر آتش افروزی و توهین و جنایت
گردد ایران همچو افغان خوب به من چه
می شود ناامن و ویران خوب به من چه
گر بدست روبهان افتد وطن
من فکر خویشم
انزوای ملک ایران خوب به من چه
بهر آقا زاده ها من جانفشانم
من بلا گردان این بی غیرتانم
سنگ برکف شعله گردان
عامل میر جلبک و ممد چاخانم
سبز سبزم
جعلی ام من
مخملینم
دشمن ایران و دینم
میهنم را هم به دشمن می فروشم
دین فروشم
سبز پوشم