شهید راه بصیرت؛ شهید مدافع حریم ولایت؛ مهدی رضایی

به نقل از: بابایی که شهید شد

 

شهدای راه بصیرت، افضل شهدای انقلابند(آقامون سیدعلی)  

 

سال گذشته، سایت پرچم، لیست نهایی کشته شده های اغتشاشات رو 33 نفر اعلام کرد(به استثنای روز عاشورا) که 6 نفر از مخالفین بودن(سه نفر تو کهریزک کشته شدن) و بقیه به غیر از یکی دونفر، به طور اتفاقی و رهگذری کشته شدن. اما می دونیم که دستهایی درکار بود تا نذاره که اسامی  کامل اعلام بشه....میدونیم که تعداد کشته ها و بهتر بگیم شهدا، بیشتر از اینه. اکثریت کشته ها، بچه های بسیج بودن که برای دفاع اومده بودن به میدون.اگر کشته شده های اتفاقی رو شهید ننامیم و مدافعین رو شهید بگیم، اسماشون اعلام نشد، همین شهید مهدی که اسمش تو هیچ لیستی نیست، اما اندکی صبر .... شهدا به عنایت خودشون، میان و شناخته می شن. 


 

شهید مهدی رضایی  

تولد: ۱۹ /۱۰/۱۳۶۹ 

شهادت: ۲۰ /۴/۱۳۸۸  

 

شهید  بسیجی، مهدی رضایی، در تاریخ 20/4/88  در درگیری با فتنه گران اغتشاشگر شهید شد در جنگ شهر

 

داماد لرستان رأی نیاورده بود و تواین بیست سال سکوتش، دنبال انتقام گیری از رهبر انقلاب بود و اینو هم میدونیم که موسوی چقدر با آقا اختلاف داشته. اگر صحبتهای آقای حمید روحانی رو شنیده باشید در مورد موسوی؛ خواهید دید که هدف موسوی در انتخابات قدرت نبود چون می دونست که بهش نمی رسه، هدفش تنها و تنها انتقام گیری از حضرت آقا بود. عروس آذربایجان هم به فکر عقده گشاییهای فمنیستیش بود... مسلماً این مغزهای طلایی! برای اهدافشون نیاز به قربانی داشتن.... و شهید مهدی یکی از این قربانیهاست.   

 

مطالب پائین رو از زبان دوست نزدیک مهدی شنیدم که در حین مجروحیت و شهادت، کنارش بود :

  

اون روز مهدی و دوستانش به محض اطلاع از درگیری و اغتشاش در حوالی میدان ولیعصر و میدان هفت تیر در قالب نیروی بسیج برای دفاع به میدان اومدند. در این تحرکات، خیلی ها جانباز شدند. عده ای کم با حدود 200 اغتشاشگر در حوالی پل کریم خان درگیر شدند؛ جایی که یگان ویژه هم که نیروی ضدشورشی است فرار کرده بود. در مقابل آن وحشیها که از هیچ چیزی اِبایی نداشتند؛ باید بسیجی می بودی و می ماندی برای دفاع. هرجا خطری هست؛ بسیجی هست. در درگیری، با قمه می زنند به سر مهدی و ....... مهدی بیهوش و نیمه جان و با فوران خون از سر...... به هر زحمتی که بود دوستانش او را با چند نفر دیگر که چاقو خورده بودند سوار آمبولانس می کنند اما اغتشاشگران در مسیر جلوی آمبولانس رو می گیرند. با مهدی کاری ندارند چون فکر می کنند که مُرده اما بقیه را به طرز فجیعی زخمی می کنند و آمبولانس را آتش می زنند. مهدی به بیمارستان نرسید چون آمبولانس در آتش رذیلت سوخت

و مهدی شهید شد

مهدی شهید شد

 

و اینبار یگان ویژه با تأسی از شجاعت بچه های بسیج که آنها هم  از سوی دیگر می رسند، می آید و مجروحین را نجات می دهند

اما مهدی شهید شد

اما مهدی شهید شد

  

 

شهید مهدی رضایی  

تولد: ۱۹ /۱۰/۱۳۶۹ 

شهادت: ۲۰ /۴/۱۳۸۸  

 

 

روزی که آدرس مزار مهدی رو از دوستش گرفتم تا برم سر مزارش: اتفاقی افتاد

معنی واقعی زنده بودن شهدا رو لمس کردم.این که شاهدند و عنایت دارند. روز یکشنبه، 7 آذر سالگرد دکتر آذرنوش؛ استاد دوران تحصیلم بود و رفته بودم سر خاکش که نزدیک گلزار شهداست. خیلی معطل شدم سر خاکش. راه افتادم به سمت گلزار که برم سر مزار شهید مهدی و کلی استرس داشتم که دیر میشه و روز غیر 5 شنبه است. البته گلزار شهدا همیشه رفت و آمد داره و نگهبانی و دژبانی خیلی خوبی هم داره که مرتب می چرخند و امنیت رو القاء میکنن اما استرس از من دور نمی شد و مرتب می گفتم که داره دیروقت میشه

روزهای غیر 5 شنبه های گلزار، یه چیز دیگه است : آرامش و سکوت عجیبی داره

گفتم سر راه برم زیارت شهید امیرحسام ذوالعلی و حسین غلام کبیری که هر دو از شهدای اغتشاشات هستن و تا اون موقع نرفته بودم سر مزارشون. آدرس مزار امیرحسام رو نگاه کردم: قطعه 27 و فوری پیداکردم و عرض ارادتی به شهید کردم و بعد از شدت نگرانی گفتم دیر شده دیگه ، شهید کبیری رو نمیرم. من باید به سمت راستِ قطعه 27می رفتم؛ قطعه 45 که شهید مهدی اونجاست و همون طرفی هم رفتم. اما

بدون اینکه اراده کنم..... به سمت چپ و سمت قطعه 55 رفته بودم و بی اراده یک دفعه ایستادم...... یک آن، دیدم سر مزار شهید حسین غلام کبیری هستم؛ جایی که تا اون موقع نرفته بودم....... شوکه شدم و های های زدم زیر گریه که : هان ای شهید! آن سوی هستی قصه چیست.....منو کشوندی اینجا و خواستی بگی که بی معرفتی نکن .... پیش اون دوستم رفتی و پیش اون یکی میخوای بری اما من چی؟؟؟ گریه کردم، گریه از نوع حسرت به حال شهدا....خاک بر سرمن.... من که عددی نیستم اما تو انقدر بزرگی و انقدر اشراف داری به دنیای حقیر ما که داشتی می دیدی که دارم دنبالتون می گردم..... نخواستی از فیض زیارتت محروم بشم........ 

 

هان ای شهیدان ! آن سوی هستی قصه چیست؟؟؟؟؟  

 خلاصه بعدش با دو نفر خانم دیگه  که سر مزار شهید کبیری بودن، رفتیم به قطعه 45: شهید مهدی  

 

 

  

  

زیارت کردیم و به عکس شهید مهدی که نگاه کردم خیلی دلم سوخت: پاکی سیرت، موج می زد تو چهره اش؛ چطوری دلشون اومد که زدن توی سرش..... آخه اون خیلی جوونه......چهره اش داد میزنه که تازه اول جوونیشه : اونم چه جوونی : پاک و بسیجی و ولایی

چی می کشه مادرش


یاد این روضه افتادم :  

چه جدل به جسم تو، دو چشم من نداره سو

پاشو علی اکبرم برای من اذان بگو

ای بی وفا زمونه ، زمونه، زمونه

آخه علیم جوونه ، جوونه، جوونه

میخوام با پدر و مادرش صحبت کنم اما جرأت نمی کنم، چی بگم که دردشون زیادتر نشه

اون روز، به مدد شهدا به موقع هم برگشتم و اصلاً دیرهم نشد.  

 

   

یه مورد دیگه بشنوید از عنایات همیشگی بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان: مهدی در قطعه ای خاک شده که خانواده شهدا رو اونجا خاک می کنن. چرا مهدی سنگ مزار نداره؟ بنیاد تا الان که یک سال و نیم از شهادت مهدی می گذره؛ شهادتش رو تأیید نکرده گرچه سپاه تأیید کرده. اینجا بود که فهمیدم چرا اسمی و خبری از بقیه شهدای اغتشاشات نیست(غیر از کشته های معمولی) ، نه تنها شهید اعلام نشدن حتی تو لیست کشته شده ها هم نیستن. بازهم تعجب نمی کنم: تو این مملکت جانباز شیمیایی انقدر سرفه می کنه تا خفه میشه و شهید میشه اما از نظر بنیاد، جانباز نبوده که الان شهید باشه...چون پرونده ای تو بنیاد نداره  و شهید دوران دفاع مقدس رو تو قطعه های عادی خاک می کنن نه تو قطعه شهدا که جای خالی زیاد داره. تعجب نمی کنم : طرف داره از فرط سوء تغذیه و جراحات جانبازی می میره اما مثلاً جانبازیش 10 درصده که هیچی بهش تعلق نمی گیره. تعجب نمی کنم: چون تو این مملکت جانبازایی هستن به نون شب محتاج که تنها شهید میشن و غریبانه  و کک هیچ کسی هم نمیگزه که ای داد بیداد! شهید بودها....

فراوون داریم جانبازایی که درصدی در بنیاد ندارن ..............

تو این مملکت به مادر شهید که خودش جانبازه و به لحاظ مالی در مضیقه است میگن: افتخار کن مادر شهیدی؛ حتماً باید حقوق جانبازی بگیری؟!؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

(جناب آقای زریابافان! میدونی تو اداره تحت امرت چی میگذره؟؟)

و مادر شهید بقدری دلش می شکنه که وقتی آقا رو می بینه شکایت می کنه ازشون. تعجب نمی کنم که چرا مهدی و مهدی ها از نظر بنیاد، شهید نیستن تا سنگ مزار با عنوان شهید براشون بزارن....  

 

شهید مهدی! نباید می رفتی برای دفاع...اگر شما دفاع نمی کردید  

که خیلی اتفاقها افتاده بود....روز جشن انتخابات که دوستانم  داشتن میرفتن به میدان ولیعصر، با چاقو بهشون حمله کرده بودن و اگر مهدی ها نمی رسیدن و اگر بچه های بسیج نمی رسیدن چی می شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   

 

شهید مهدی! جرمت این بود که رفته بودی که نذاری چادر از سرمون بکشن....نذاری بی گناهی کشته بشه...نذاری خون شهید پایمال بشه.....نذاری به ولایت بی حرمتی بشه........

اگر غیرت رو درک نمی کردی، الان زنده بودی.....  

جرمت غیرته..... 

  

ما بچه مدرسه ایهای دوره جنگ، در زمان شهدای دفاع مقدس زندگی کردیم، با اینکه کم سن بودیم  اما اون دوران رو درک کردیم....تو مدرسه برای جبهه ها کمک جمع می کردیم.....روزگاری بود......گذشت اما آیا باورمون می شد که بچه هایی که حتی بعد از ارتحال امام به دنیا اومدن، شهید بشن؟..... بله، در باغ شهادت باز باز است................... 

  

بله بچه های نسل سومی امام هم رد قافله کربلا رو گرفتن و رسیدن بهش.......و اینجاست که زمان و مکان بی مفهوم می نماید......گوش کن! صدای کاروان حسین ع را می شنوی؟....همین نزدیکی است.... مهدی رسید بهش....... اما وای به حال من و امثال من.......... 

   

آی دوستای امیرحسام و حسین! آی دوستای شهدا! آی عشاق شهدا !...... قدم رنجه فرمایید: شهید مهدی، میزبان نازنینی است: قطعه45، ردیف 110، شماره 18(45/110/18)

به اعداد دقت کنید : 110 و 18، دوستش میگه: عاشق حضرت زهرا بود......................  

  

 

 

تکیه کوچک و باصفای امام حسین ع در مزار شهید حسین غلام کبیری 

 

 

 

در پاسخ قالو بلی/در وادی عشق و ولا..... 

 امیرحسام ذوالعلی/بهر ولایت شد فدا.........  

یارب به حق مصطفی/حق بتول و مرتضی 

 محشور حسام ذوالعلی/کن با شهید کربلا..... 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نورقدس سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ق.ظ http://norequds@yahoo.com

سلام
عضویت شما در نشست های صهیونیسم شناسی را تبریک میگویم.

ضمنا وبلاگ زیبا و پر محتوایی دارید.
موفق باشید

خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد