اقتصاد اصلاحات به روایت یاران خاتمی

شاید با گذشت سال ها از فعالیت دولت اصلاحات کارنامه اقتصادی این دولت نیز در اذهان عمومی به فراموشی سپرده شده باشد و مردم از آنچه که بر اقتصاد ایران طی آن سال ها رفته است، تصویر واضحی نداشته باشند، اما یقینا یاران خاتمی که آن روز در کنار او بودند، این واقعیت ها را به خاطر دارند. اگر واقعیت ها در کنار هم قرار بگیرند، آن گاه است که می توان به نقدهای پی در پی اصلاحاتیان که بعدها خود را منجی اقتصاد ایران اسلامی جلوه می دادند، واقع بینانه تر نگاه کرد. نقدهای کسانی که شاید به میزان این سال ها در سال های حاکمیتشان در باب اقتصاد سخن نگفته بودند!


«ما قبل از دوم خرداد اعلام کردیم که خاتمی مرد اقتصاد نیست.»(1) جمله فوق اعترافی است که بهزاد نبوی قبل از آغاز 4 سال دوم ریاست جمهوری خاتمی بیان کرد. در بازه زمانی فعالیت دولت اصلاحات اگر چه برخی برنامه های اقتصادی پیش رفت و برنامه توسعه هم تدوین شد، اما نگرش مشخصی در خصوص اقتصاد وجود نداشت و همین عدم وجود نگرش مشخص به تناقضات در عملکرد می انجامید. کاستی های اقتصادی در دولت اصلاحات تا بدانجا بود که نه رقیبان و مخالفان که یاران خاتمی هم لب به گلایه و شکایت گشودند و از معضلات اقتصادی سخن به میان آوردند.

قضاوت در خصوص عملکرد اقتصادی اصلاحات را نخست به روزنامه کارگزاران می سپاریم. کارگزاران طی مقاله ای با عنوان "سه دهه سرگشتگی تئوریک" شرایط اقتصادی را در زمان خاتمی این گونه به تصویر می کشد:«پیروزی سید محمد خاتمی برای منتقدان تعدیل اقتصادی به معنای تصحیح آن سیاست‌ها شد، خاتمی از اردوگاه چپ سیاسی می‌آمد و از همین رو اقتصاددانان ایستاده در این اردوگاه چنین می‌پنداشتند که وزیر ارشاد مستعفی هاشمی‌رفسنجانی در این حوزه نیز پایبند سیاست‌هایی نزدیک به چپ اقتصادی یا حداقل نهادگرایی خواهدبود.»

این روزنامه می افزاید:«خاتمی آن کرد و همان نکرد، دکتر حسین نمازی وزیر اقتصاد میرحسین موسوی به کابینه دعوت شد تا در کنار مرحوم دکتر نوربخش و دکتر محمدعلی نجفی سه ضلع اقتصادی دولت خاتمی را تشکیل دهند. نتیجه این ترکیب معلوم بود،‌ دولت خاتمی اگر حاشیه‌ای داشت، اختلاف‌نظر در میان افراد تیم اقتصادی او بود که در تمام ترکیب‌های دو رئیس بانک مرکزی وی، چند رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دولت او و بالاخره سه وزیر اقتصاد دو کابینه خاتمی هیچگاه پایان نگرفت.» (2)

آنچه گذشت ناظر به اختلافات شدید در درون تیم اقصادی خاتمی است. تیمی که کاملا شکننده بود و از افرادی با مواضع کاملا پارادوکسیکال تشکیل شده بود. در واقع گفتگوی تمدن های خاتمی به حوزه اقتصاد هم تسری پیدا کرد و این شد که بسیاری از تصمیمات و برنامه های کلان مانند طرح ساماندهی اقتصادی بدون سرانجام باقی ماند.

محمد سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب با اشاره به این اختلافات می گوید:«تیم اقتصادی دولت خاتمی، تیم متجانسی نبود که بتواند مسائل را به طور هماهنگ پیگیری کند.»(3) او می افزاید:«کسانی که در دولت سابق (دولت سازندگی) تفکر سیاست تعدیل اقتصادی را تعقیب می کردند، با بن بست مواجه شدند و در دولت خاتمی هم قطعا ناموفق عمل کردند و برای اقتصاد کشور ایجاد مشکل کردند.»(4)

عدم هماهنگی بدنه دولت با طرح های کلانی که در دستور کار قرار می گرفت، مشکلاتی را ایجاد می کرد و به اجرای ناموفق و ناقص برنامه ها می انجامید. گاها دولتمردان ناچار می شدند تا با زبانی تهدید آمیز سخن بگویند. آن گونه که محمد رضا عارف در خصوص طرح ساماندهی اقتصادی و کارشکنی بدنه دولت سخن گفت:«اگر مسئولی به طرح ساماندهی اقتصادی اعتقادی ندارد باید محترمانه کنار رود. همه مسئولان باید مصوبات دولت را اجرا کنند اگر نه بروند جای دیگری خدمت کنند و اجازه دهند کسی که معتقد است، بیاید و کار کند.»(5)

سرگشتگی تئوریک در دولت اصلاحات تبعات و پیامدهایی را هم طبعا برای کشور به دنبال داشت. شاید این همه به خاطر آن بود که اصلاح طلبان صرفا به رسیدن به قدرت فکر کرده بودند و برنامه مدون و مشخصی برای اداره کشور نداشتند. میردامادی به این واقعیت در خصوص مجلس شورای اسلامی اعتراف می کند:«اصلاح طلبان تمام توان خود را برای فتح کرسی های مجلس ششم به کار بستند و برای پس از پیروزی برنامه مشخصی نداشته اند.»(6)

عدم آگاهی و اشراف کافی شخص رئیس جمهور گاها مشکل ایجاد می کرد. تا آنجا که هنگام اجرا گاها حتی شخص رئیس جمهور هم به یک باره دچار تردید می شد. محمد علی نجفی در این خصوص می گوید:«آقای خاتمی بعضی اوقات حتی در مورد این برنامه ها (برنامه سوم) که در سطح دولت توافق بر روی آن شده بود و با سختی و صرف وقت زیاد تنظیم شده بود، دچار تردید می شد. کسی در مورد یک یا چند ماده برنامه با ایشان صحبت می کرد و در دل ایشان تردید و نگرانی پیدا می شد که آیا این تصمیمی که گرفته شده درست است یا خیر. حتی در برخی از موارد بسیار مهم و بحث برانگیز برنامه که مورد موافقت دولت قرار گرفته بود، دچار شک و تردید شدند و خیلی بدشان نمی آمد که مجلس آن را تصویب نکند. در واقع ایشان هیچ گاه اطمینان صد در صد نسبت به برخی مواردی که در دولت تصویب شده بود، نداشتند.»(7)

در واقع اگر چه بعدها دولتمردان اصلاحات برای جلب نظر مردم و زمینه سازی برای انتخابات ریاست جمهوری از معضلات اقتصادی و راهکارها سخن به میان می آورند، اما خود در هنگام عمل هیچ خط مشی مشخص و درستی را نتوانستند در حوزه اقتصاد به کار بگیرند. در بازه زمانی فعالیت اصلاح طلبان، مشکلات معیشتی مردم به فراموشی سپرده شد. آنچه مطرح بود، توسعه سیاسی بود و آزادی اندیشه و حقوق بشر و جامعه مدنی و عناوینی از این دست. عناوینی که جز آشفته کردن فضای کشور هیچ دستاوردی به همراه نداشتند. این بدین معنا نیست که در دوره اصلاحات هیچ کار اقتصادی انجام نشده باشد، بلکه بدین معناست که مشکلات مردم هیچ گاه در اولویت کاری اصلاح طلبان قرار نداشته است. و دقیقا به همین خاطر است که نمی توان اینان را فرشته نجات اقتصاد ایران قلمداد کرد.

مسعود نیلی هم اشاره به عدم اطلاع درست خاتمی از مسائل اقتصادی دارد. او می گوید:«درست است که آقای تاج زاده معاون سیاسی وزیر کشور بود ولی در بعد سیاسی به طور کامل مورد اعتماد شخص آقای خاتمی بود و همچنان هم هست. ما نیاز داشتیم که در سازمان برنامه هم شخصی چون آقای تاج زاده در امور اقتصادی باشد. لازمه وجود چنین شخصی هم این است که آقای خاتمی خواسته های اقتصادی خود را ترسیم و سپس بررسی کنند که برآورده کردن این خواسته ها به قیافه چه کسی می خورد. اما در حوزه اقتصادی چنین اتفاقی نیفتاد. دلیل آن هم مشخص نبودن تفکر شخص رئیس جمهور از اقتصاد بود.»(8)

باید بپذیریم ناکامی های اقتصادی در دوره اصلاحات بیشتر ناشی از تصمیم گیران کشور بود. بگذاریم حقایق را شخص سید محمد خاتمی بگوید:«بخشی از ناکامی های طرح ساماندهی اقتصادی به خاطر ناموفق بودن مدیریت هایی بوده که ما داشتیم. یعنی کار را انجام ندادند. طرح هایی که بنا بود ظرف 6 ماه تهیه شود، فراهم نشد.»(9)

علت آنچه خاتمی بدان اعتراف می کند، همان آلیاژی بودن تیمی است که او برگزیده و عدم نگرش مشخصی که رئیس جمهور می بایست می داشت. آن چنان که عطریانفر هم تصریح می کند:«رک بگویم قابل قبول نیست که بعد از گذشت سه و نیم سال تازه شاهد بروز اختلاف میان دو نظریه اقتصادی یک کابینه مشترک باشیم. به عقیده من تیم اقتصادی آقای خاتمی آلیاژی است و آزمون و خطاهای زیادی در این دوره سه و نیم ساله داشته است. اما چون آلیاژها ذاتا ناهمگونند، نمی توان کاری کرد. الان آقای خاتمی باید یک نگاه واحد اقتصادی برای دولت در نظر بگیرد.»(10)

خاتمی در میان این تیم شکننده اقتصادی خود نوید می داد که به زودی خبرهای خوش اقتصادی را به مردم خواهد داد. اما هیچ گاه خبری از آن خبرها نشد! و او در نهایت از روی ناچاری به نارسایی ها اعتراف کرد:«باید به نارسایی ها اعتراف کنیم... توان ما کمتر از آن بود که بتوانیم پاسخ مطالبات و توقعات صحیح جامعه را بدهیم.»(11)

مروری بر جهت گیری های فکری اصلاحات

دیرگاهی بود جسارت به ساحت رسول مکرم اسلام و هجمه به حجیت و صحت قرآن کریم و وحی نه از جانب نشریات دانمارکی و کاریکاتوریست های معاند اسلام که در درون مرزهای ایران اسلامی و از جانب چهره هایی که وجهه روشنفکری و عقل مداری به خود گرفته اند، انجام می گرفت. تخطئه عصمت پیامبر اکرم و تحدید این حوزه و پس از آن قضاوت توهین آمیز در خصوص ائمه اطهار(ع)، نه از جانب سلفی ها که از جانب آنان که به ظاهر داعیه شیعگی دارند و خود را استاد دانشگاه و پژوهشگر معرفی می کنند، رقم می‌خورد و این همه در کنار هم، سرنخ هایی را به دست می داد که می بایست برآورد ما را از اهداف پشت پرده این جریان کامل کند. شواهدی که مدعای این نوشتار به آنها متکی است، متواتر است و غیر قابل انکار. جریانی که از آن سخن می رود، حرکتی مرموز و خزنده را تا کنون دنبال کرده و با ادبیات، ابزارها و چهره های متفاوت به میدان آمده است.

به نظر، قضاوت در خصوص حلقه های این جریان با نگاه خُرد و تفکیکی میسر نخواهد بود. آنچه که ریشه‌های بدعت گذاری نوین را روشن می کند، نگاهی است که باید از فراسوی یک شاهد خاص و بر کلیت جریان تجدیدنظر طلبی داشت. کلیت جریانی که یک بار در نشریات دانشگاه امیرکبیر بروز می کند و حتی ظهور حجت را مشتی اوهام و اسطوره لقب می دهد و در خصوص امیرالمومنین علی(ع) می نویسد: «علی نه نور بود، نه آسمانی، نه مقدس و نه معصوم... علی یک انسان خطاپذیر بود و غیر معصوم. فراتر از او محمد نیز چنین بود.»(12)

بار دیگر در سخنان سخیف آغاجری ظهور می کند و دین را افیون توده ها و حکومت ها می خواند(13) و در همدان پروتستانتیزم اسلامی را تئوریزه می کند و تا آنجا پیش می رود که روحانیت شیعی را به تمسخر و استهزاء می گیرد که: «در حکومت ما از هیچ فقیهی، حکمی پیرامون مسایل اخلاقی و کرامت انسانی ندیدیم و تمامی موارد در جهت خرد کردن انسانیت و سلطه‌پذیری بوده است.»(14)

دگر روز از مواضع تکثرگرای سروش سر بلند می کند و وحی را تجربه نبوی لقب می دهد و روزی هم محمد مجتهد شبستری به میدان می آید تا عصمت نبی خدا را تحدید کند.

این حلقه، یک خط سیر مشخص را دنبال می کنند و آن برگرفته از تجربه ای است که در غرب با سردمداری مارتین لوتر به بازنشستگی پاپ انجامید و نهضت پروتستانتیزم را رقم زد. تفاوتی که هست، در این نکته است که اگر پروتستان ها ساحت کلیسا را تا حدودی محترم شمردند و بیشتر به کنار زدن پاپ و رفع برخی خرافات فکر کردند، اینان هم به کلیسا هجمه می برند و هم به پاپ. هم شریعت را تخطئه می کنند و محدود در زمان و مکان جلوه می دهند و هم عالمان دین را تکفیر می کنند. و این دو سویه یک حرکت مشخص است که به فراخور و کشش فضای سیاسی کشور پیش می رود و تا آنجا که عالمان دین و طریقیت دین کنار گذاشته شود و ایران اسلامی که مهد روحیه ظلم ستیزی در جهان کنونی است، سکولار شود و از باورهای خود دست بردارد، ادامه دارد.

این جریان، خود بدعت را تئوریزه می کند و صواب جلوه می دهد:«جبر عصر تجدد این است که آدمی باید بدعت گذار باشد، چون هیچ اتوریته ای برای او نیست و هیچ گزاره و تکلیف از پیش تعیین شده ای برای او وجود ندارد. لذا باید امر جدیدی را انتخاب کند و این یعنی بدعت گذاری.»(15)

در اینجا بحث از نظام جمهوری اسلامی یا امثالهم آغاز نمی شود. مثل نهضت پروتستانتیزم بحث از پاپ هم آغاز نمی شود. کلیسا سرآغاز سخن است. گوهر دین مورد هجوم قرار می گیرد و دلالت خود را از دست می دهد. قرآن کریم صرفاً به قرائت رسول خدا از جهان تبدیل می شود و به تبع این نوع تعریف، تصویری خطاپذیر و محدود در شرایط زمانی و مکانی پیدا می کند. و از اینجاست که فضا برای عقل بشری باز می شود و نوبت به تخطئه پاپ هم می رسد! کمی این مقوله را بیشتر می شکافیم.

این حلقه فکری تصریح می کنند: «قرآن نه نثر است و نه نظم. قرآن یک قرائت نبوی از جهان است.»(16) و طبعاً وقتی قرآن که کلام الهی است و یکی از منابع چهارگانه استنباط احکام خداوند است، به یک قرائت بشری تقلیل داده شد، جایگاه محکم خود را از دست می دهد. به عبارت دیگر، از اینجا به بعد، به قول مجتهد شبستری "قرائت پیامبر اسلام از جهان چون یک قرائت است، ممکن نیست برای ما دربردارنده تمام حقیقت الهی باشد."(17) به بیان ساده، قرآن قدسی، عرفی می شود و در حد شاهنامه فردوسی تقلیل پیدا می کند. کتابی که البته حقایقی دارد و ما را به توحید رهنمون می سازد، اما چون صرفاً قرائت یک بشر مثل پیامبر است، محدود به زاویه دید او و درک و تجربه او از حقیقت می شود. لذاست که دربردارنده همه حقیقت و خطاناپذیر نیست.

شبستری در مقاله "قرائت نبوی از جهان" تصریح می کند: «ممکن است ما با دانش و فلسفه جدید در قرآن به مطالبی برخورد کنیم که آنها را امروزه اسطوره می نامیم یا مطالبی درباره طبیعت و تاریخ ببینیم که آنها را امروز خلاف دانش عصر می یابیم. حتی ممکن است بگویند قرآن زبان اسطوره است.»(18) پس قرآن قدسی و خطاناپذیر گذشته که منبع استنباط حکم الهی بود خطاپذیر شد.

گام بعد، حصار زمان و مکان است. حتی احکام قرآن هم دیگر برای همیشه حجیت ندارند. مجتهد شبستری: «این قضاوت ها درباره ظالمانه بودن یا عادلانه بودن ناظر به واقعیت اجتماعی مشخص در جامعه ای معین‌اند و می خواهند تکلیف آن ها را مشخص کنند. این قضاوت ها مانند قضاوت قاضی در دادگاه است که ناظر به حادثه معینی است که در زمان و مکان معین انجام شده است... و حداکثر هر مورد دیگری را که با تمام مشخصات مانند آن مورد اول باشد شامل می شود و نه بیشتر.»(19)

وقتی قرآن این گونه شد، دیگر نمی توان تکلیف اجتماعی- سیاسی یا حکم قصاص و... را از آن استنباط کرد. شبستری: «احکام شرعی قرآن بر فهمی- تفسیری از واقعیات و روابط موجود اجتماعی جامعه حجاز و بر روابط عبادی انسان ها با خدا در آن جامعه مبتنی بوده و هدف آن تفسیر واقعیات اجتماعی به صورتی که با اراده خدا سازگار باشد، بوده است. صدور این احکام برای همه جامعه ها و همه عصرها نبوده است.»(20)

و نتیجه معلوم است که به کجا می انجامد. شبستری در کتاب سنت و سکولاریسم این گونه می گوید: «اگر قرائت پدیدار شناسانه تاریخی از ظهور اسلام ارائه دهیم، هر متنی در زمینه تاریخی خود دیده می شود و نتیجه این می شود که ما امروز بتوانیم مثلا در حقوق زنان تغییرات فراوانی بدهیم!»(21)

و بعد از این است که نوبت به پاپ یا همان عالمان دین در اسلام می رسد. نخست داعیان قرائت های متکثر، قرائت های مخالف خود را با بدترین شکل ممکن سرکوب می کنند و از اهانت به مراجع و عالمان و مفسران دینی هم در این مسیر هیچ ابایی ندارند. مجتهد شبستری این گونه می گوید: «مسلمانان تاکنون قرآن را تفسیر دگماتیک کرده‌اند. تفسیر دگماتیک بر پیش‌فهم‌ها و یا پیش‌فرض‌های اعتقادی ویژه ای از قرآن استوار شده که تکامل تفسیر این متن را دچار مشکل می‌کند.»(22)

و بعد از این، نوبت به سردمداران حکومت و بانیان جمهوری اسلامی می رسد و این نقطه پایانی یا همان غرض اصلی صاحبان سخن است. اکنون با این تفسیر، شریعت، فاقد نظام سیاسی و اجتماعی برای همه زمان‌ها شده است. کسانی هم که دنبال تبیین مبانی نظام سیاسی و اقتصادی اسلام هستند، از دید این به اصطلاح روشنفکران اهل خشونت‌اند و دین را حکومتی کرده اند. اینجاست که بالاترین توهین ها در لا به لای اوراق کتاب های به ظاهر فکری اینان نسبت به مخالفان قرائت خاص این حلقه طرح می شود.

مجتهد شبستری در کتاب "نقدی بر قرائت رسمی از دین" این گونه می نویسد: «بنیانگذاران قرائت رسمی از دین با مصلحت اندیشی سیاسی ولی با اتخاذ مبانی فاقد اعتبار علمی مدعی شدند اسلام نظام های ثابت سیاسی، اقتصادی و حقوقی دارد و وظیفه حکومت در میان مسلمانان پیاده کردن آن نظام ها(اجرای احکام اسلام) است. پافشاری بر این مدعاها موجب معارضه با مشارکت اصیل و فعالانه سیاسی مردم(دموکراسی) و تئوریزه کردن و اجرای خشونت در جامعه گردید و از طرف دیگر بی اعتباری آن مبانی بر اهل علم و تحقیق مکشوف افتاد.»(23)

شبستری همچنین می گوید: «ترویج این مدعاها و افکار (اشاره به مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام و تفکیک خودی و غیر خودی) عملاً به انحصار حاکمیت در یک گروه معین انجامید و سالیان درازی دموکراسی تعطیل شد و این معارضه با دموکراسی به نام اسلام و پیام دین جامه عمل پوشید.»(24)

این اندیشمند تجدیدنظرطلب خطاب به کسانی که آنها را طراح قرائت رسمی می خواند، می گوید: «از طراحان قرائت رسمی می خواهیم از منبر عتاب و تهدید پایین آیند و متواضعانه با دیگران به بحث درباره هرمنوتیک متون دینی بنشینند. پیش از ورود در مباحث هرمنوتیکی حل و فصل هیچ نزاع مربوط به تفسیر متون و تعیین معنا و قلمرویی برای دین میسر نیست.»(25)

و اینجاست که پاپ و کلیسا هر دو بازنشسته می شوند: «زندگی اجتماعی جدید که محور آن "توسعه همه جانبه انسانی" است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.»(26) یعنی یک گام فراتر از آنچه آن را سکولاریسم می خوانیم.

این همان جریان است که در نشریات امیرکبیر به تمسخر قرآن می انجامد: «همانا گاو را آفریدیم تا انسان هیچ وقت گمان نکند خیلی نفهم است. الاغ را آفریدیم تا خوشحال باشد از انسان هم خرتر است. خداوند داناست و زندگی زیباست. شما نمی دانید. خداوند تواناست. شما نمی دانید. خداوند تواناست. شما را آفریدیم چون زورمان می رسید. ای کسانی که ایمان آورده اید، این قدر زور نزنید. زورتان نمی رسد. و این همین است که هست. بی خود نق نزنید. کار خودتان را بکنید. شاید که رستگار شوید.»

این همان جریان است که به افیون توده ها و حکومت ها بودن دین می انجامد. چرا که در این نگاه، داعیان حکومت (مسئولین جمهوری اسلامی) دین را به نفع خود برای خشونت مصادره کرده اند. مجتهد شبستری در کتاب سنت و سکولاریسم می گوید: «مشکل ما عمدتاً این است که سنت دینی ابزار سیاست حکومت ها می شود و عقلانیت آن به وسیله حکومت ها نفی می شود تا در یک فضای غیر عقلانی بتوانند به حکومت خود ادامه دهند.»(27)

این همان خطی است که عصمت تام پیامبر را هم انکار می کند؛ چون دیگر ضرورتی برای آن نمی بیند. پیامبر قرار نیست معلم و هادی بشر باشد. صرفاً شخصی است که با تجربه شخصی خود از وحی، کتابی ساخته که آن را به خدا نسبت می دهد و برای جذابیت بیشتر گاه در جایگاه خدا می نشیند و خطاب به رسول سخن می گوید!(28) این طنزی است که به عنوان یک نوع قرائت از موجهات دینی از جانب این حلقه ترویج می شود. وقتی عصمت پیامبر این گونه زیر سوال رفت، دیگر جایی برای امامان باقی نمی ماند.

ته خط را در نشریات امیرکبیر مرور می کنیم: «در انتظار ظهور کسی نشسته ایم که مملکتمان را با نام او مزین کرده اند. اینها فقط مشتی اوهام و اسطوره است که در کاممان سرازیر کرده اند.»(29)

وقتی همه چیز را از بالا و با هم می بینیم و نگاهمان، نگاهی خرد و تفکیک شده نیست، آن گاه است که مختصات بازی را بهتر درک می کنیم و نیز غم انگیز بودن داستانی که هر روز در برابرمان تکرار می شود تا قبح ها شکسته شوند و کم کم اهداف خاص این به اصطلاح روشنفکران اصلاح طلب به مرحله اجرا دربیاید.

البته همه حلقه های این جریان، چهره های فکری نیستند. چهر های فکری تنها جزیی از این پازل بزرگند. اگر تاریخ این سال ها را مرور کنیم می بینیم که همراه اینان، سیاست مداران برخی احزاب سیاسی و برخی چهره های مرتبط نیز با نوعی هم پوشانی در شرایط خاص به میدان آمده اند. با این نگاه از بالاست که می توان به مختصات پروژه ای که مخفیانه دنبال می شود، دست یافت.

این اندیشه ها و کلیدواژه ها اگر چه کاملا مشترک و در یک راستا است، اما دقیقا سه بار از سوی بانیانشان تکذیب می شود. نشریات امیرکبیر، سخنان اخیر آغاجری و سخنان مجتهد شبستری 3 موردی هستند که صراحتاً از جانب داعیان خود تکذیب شده اند. حال آنکه در هر سه حالت شواهدی دال بر انتصاب توهین های صورت گرفته به بانیانشان وجود داشته است. خصوصا در مورد آخر فایل صوتی سخنرانی مجتهد شبستری بر روی اینترنت قرار گرفت و اگر هم قرار نمی گرفت، با مواضع قبلی او چندان بیگانه نبود که دور از انتظار باشد.

غیر از این 3 حالت، البته شرایط دیگری هم برای حلقه های این جریان پیش آمده است. آغاجری تا اجرای حکم اعدام به خاطر ارتداد رفت و سروش طی جوابیه هایی به آیت الله سبحانی ناگزیر از توجیه یافته های خود شد. و این هر دو هزینه داشت. راه بی هزینه همان حرکت خزنده ای است که اگر شرایط سخت شد، به راحتی تکذیب می شود. این خط قرار است در نهایت به شکستن تابوها و حریم های دینی بیانجامد و پاپ و کلیسا را همزمان بازنشسته کند. و سرانجام کار دست پروتستان های جدیدی خواهد افتاد که صرفاً با نیروی عقل می خواهند کشور را اداره کنند. و دین دیگر وجود جدی نخواهد داشت. این نگاهی مختصر و گذرا به پروژه ای است که تجدیدنظرطلبان در دستور کار دارند و می باید هوشیار بود که در گرماگرم دعواهای سیاسی، این پازل مرموز تکمیل و توجیه نشود.

علل رویگردانی مردم از اصلاحات

با گذشت زمان کم کم اصلاح طلبان از مردم فاصله گرفتند، آنقدر که خود ناچار به رویگردانی مردم از اصلاحات اعتراف کردند و تصریح داشتند که باید چاره ای در این خصوص اندیشید.

نقد اصلاحات گزاره ای بود که بارها و بارها مدعیان اصلاح طلبی از شیخ مهدی کروبی گرفته تا عباس عبدی بر ضرورت آن تاکید داشتند. با این وجود در جبهه اصلاحات نه تنها عزمی در این راستا وجود نداشته و ندارد؛ بلکه کسانی هستند که از بازنگری عملکرد خویش فرار می کنند و به بهانه حفظ انسجام و اتحاد اصلاح طلبان می کوشند تا هر حرف روشنگرانه ای را در نطفه خفه کنند.

اما چرا کار اصلاحات به خانه نشینی کشید؟ سوالی که هیچ گاه اصلاح طلبان با آنکه بر ضرورت پرداختن به آن تاکید داشتند، جرأت پاسخ جدی به آن را نیافتند. حمید انصاری در این خصوص می گوید: «متاسفانه بعد از انتخابات دوم خرداد 76 برخی از گروهها و جریانات سیاسی که تجربه و ظرفیت کافی برای هضم این رویداد مهم را نیندوخته بودند، به ورطه افراط و غرور افتادند. چنانچه برخی از جریانات نیز که سنخیتی با هدف های آقای خاتمی و نقشی در پیروزی ایشان نداشتند به مصادره شرایط بعدی پرداخته با ادعای اصلاح طلبی به بازگویی مکنونات و شعارهای خویش پرداختند که البته هیچ نسبتی با آرمان های امام و انقلاب و آنچه که خاتمی در پی آن بود نداشت.»(30)

اگر اصلاحات را به دو زیر گروه اعتدال گرایان و افراطیون تقسیم کنیم و مروری بر گذشته آن داشته باشیم، به خوبی درخواهیم یافت که طی آن سال ها همواره اعتدال گرایان چوب تندروی های بی حد و حصر افراطیون را خورده اند. افراطیون کسانی هستند که روزی با ظهور جریان دوم خرداد سوار بر کشتی اصلاحات شدند و خواستند تا از سید محمد خاتمی محملی برای تحقق منافع خویش بسازند. کسانی که از خاتمی هم بریدند و در کنار طرح های "خروج از حاکمیت"، "حرکت با چراغ خاموش" ، "عبور از ولایت فقیه" ، "فشار از پائین - چانه زنی از بالا" و... "عبور از خاتمی" را هم در دستور کار قرار دادند. کسانی که روزی شدیدترین حمله ها را به هاشمی رفسنجانی داشتند و بعدها چون منافعشان چنین اقتضا می کرد، گرد استوانه لیبرالی نظام حلقه زدند.

زاویه ای که بعد از دوم خرداد بین مردم و بدنه اصلاحات شدت گرفت، ناشی از سرمستی بعد از پیروزی بود. تعابیری چون انقلاب و یا جنبش برای پدیده دوم خرداد بیش از پیش بر این فرح می افزود. افراطیون که توانسته بودند با ظهور دولت خاتمی در بدنه اجرایی کشور رسوخ کنند، حلقه های محفلی خویش را شکل دادند. اینگونه بود که مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری عرصه تاخت و تاز کسانی شد که بعدها حتی خاتمی را هم از پروژه خود کنار گذاشتند. کسانی که به گفته خاتمی، ناکامی او را رقم زدند: «بدون اینکه بخواهم کسی را محکوم کنم، اما از این نکته نیز نباید بگذریم که هم در طرح مسائل و هم در پیگیری آن از سوی برخی اصلاح طلبان تندروی وجود داشت و همین مانع موجب طرح اولویت های اصلاحات به صورت گام به گام شد.»(31)

از سوی دیگر مجلس نیز عرصه سیاست بازی افراطیون شده بود؛ تا آنجا که کار به آن تحصن کذایی کشید. کروبی از آن روزها هم گله مند است: «متاسفانه برخی از دوستان ما اشتباهاتی کردند. فکر کردند از روش آنها حمایت می شود. اما همین تحصن، تداوم و استمرار آن اشتباه بود و کار را به شدت پیچیده کرد و حتی مسیری را که من و خاتمی برای حل مسئله طی می کردیم را با مشکل روبرو ساخت؛ به طوری که وزیر اطلاعات آمد و به من گفت این کار(تحصن) اشتباه است.»(32)

سرخوشان غرور پیروزی جایی برای دوستان و همراهان اعتدال گرایشان قائل نبودند. بارها تذکر دادند که دوره اعتدالیون محافظه کار و سازشکار گذشته است. احمد شیرزاد:«خط حزب مشارکت در آینده از مجمع روحانیون مبارز جدا خواهد شد.»(33) شاید همین سرخوشی بود که کار را به اعتراف گسترده اصلاح طلبان گشاند. حسین انصاری راد: «اصلاح طلبان نباید راه خود را از مردم جدا می کردند.»(34) محمود یگانلی: «دوم خردادی ها از مردم عقب افتادند.»(35) کروبی: «شیوه های تند و تصمیم گیری در غیاب افراد اجازه به هدف رسیدن را به ما نداد.»(36) اصغر زاده: «اصلاح طلبان باید میان خود با مردم آشتی ایجاد کنند.»(37) سعید حجاریان: «مشکل ما مجلس و شورای نگهبان نیست و با همین ها هم می توان کار کرد. مشکل اصلاح طلبان پایگاه اجتماعی آنهاست.»(38)

از یک سو سخنان تاسف بار آغاجری و حمایت بی قید و شرط افراطیون اصلاحات رقم خورد. از سوی دیگر طرح هایی برای اعتصابات پی در پی به پیروی از امثال اکبر گنجی در دستور کار قرار گرفت. دیگر آبرویی برای اصلاحات نمانده بود. جنبش دانشجویی به عروسکی خیمه شب بازی بدل شده بود. کنفرانس برلین، داستان متهمان اینترنتی، جشن ایران زمین اهواز و... . افراطیون می رفتند تا نسخه سکولاریزیه اسلام را جایگزین اصل محکم ولایت فقیه کنند. دیگر اندیشه های امام که اعتدالیون با آن پیوند عمیق داشتند جایی نداشت و باید به موز های تاریخ سپرده می شد.(39)

مطبوعات عرصه ای شده بودند برای تاخت و تاز علیه نظام و ایجاد یأس و ناامیدی در فضای کشور. مقام معظم رهبری: «من قلبا از بعضی پدیده هایی که در کشور هست رنج می برم. من نمی خواهم آنچه را که برای من رنج آور است با افکار عمومب مطرح کنم. اما این نکته که آن روز گفتم داستان غم انگیزی است. حقیقتا هم همین طور است... متاسفانه همان دشمنی که به وسیله تبلیغات خود همتش این بود که افکار عمومی یک کشور را به سمتی متوجه کند، امروز به جای رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است... من در میان همین ها اثر انگشت عبدا... ابن ابی ها را می بینم.»(40)

در این میان مقدسات دینی هم در امان نبودند. بالاترین هجمه ها نسبت به اعتقادات دینی مردم شکل گرفت. روزنامه صبح امروز:« تاسی به امام حسین(ع) در شهادت طلبی، نوعی نگرش خشونت گرایانه است.» روزنامه نشاط: «زیارتنامه های امام حسین(ع) عامیانه و شامل انتقام گیری و اختلاف انگیز است.» همشهری: «سپاه امام حسین(ع) نیز اهل خشونت بود.» ماهنامه زن:«گفتار فاطمه(س) نمی تواند الگوی زنان امروز ما باشد.» روزنامه نشاط:«زیارتنامه های امام حسین(ع) وسیله انتقال کینه توزی شیعیان است.» روزنامه صبح امروز:«علت اصلی قیام امام حسین(ع) احیای سیره ابوبکر و عمر بود!»و...

دیگر هیچ چیز مقدس نبود. همه چیز در هاله ای از شکاکیت و نسبی گرایی جای گرفته بود. روزنامه جامعه:«آنچه روزگار ما طلب می کند، نه ایمان بیشتر است و نه رهبری قوی تر و نه سازمان دهی عمل فزون تر؛ بلکه برعکس، روزگار ما شور و هیجان منجیانه کمتر و شکاکیت روشن و نورانی بیشتری می خواهد!»

و این گونه بود که کم کم اصلاحات از منظومه انتخاب مردم خارج شد و در کشور نیز عملا به حاشیه رفت. حکایت اصلاحات حکایت جمعی سرخوش از پیروزی بود که حتی نیازی به پل های پشت سر خود را هم نمی دید.

پیامی برای اهالی گفتگوی تمدن ها(41)

1ـ قریب به سی سال پیش بود؛ اسقف هانیبال بوگینینى فرستاده "رهبر کاتولیک های جهان" خدمت امام راحل رسید. و امام با بیان اینکه اگر در این موقع حساس، مقامات دیگر تقاضاى ملاقات کرده بودند نمى‏پذیرفتند، سخن آغاز کردند و ابراز خوشحالی کردند که فرصتی فراهم شده تا تذکراتی را بیان کنند. تذکراتی برای همیشه تاریخ. و چنین فرمودند: «آقاى پاپ باید به فکر ملت مسیح باشد، به فکر همه ملتهاى مستضعف باشد، به فکر آبروى مسیحیین باشد... من به شما آقاى پاپ عرض مى‏کنم که اگر عیسى مسیح امروز بود؛ کارتر را استیضاح مى‏کرد. اگر عیسى مسیح بود ما را از چنگال این دشمن خلق و دشمن بشر نجات مى‏داد. و شما نماینده ایشان هستید، و شما "باید" همان کارى که مسیح مى‏کند، بکنید.»

ایشان در جای دیگر به صراحت نسبت به سکوت کلیسا واکنش نشان دادند:«ما این سؤال را داریم که چرا سکوت در مقابل ظلم؟ این دستور حضرت مسیح هست!؟ چرا واگذار کردند ابرقدرتها را به حال خود تا هرچه جنایت مى‏خواهند بکنند و هرچه مظلومان را مى‏خواهند از بین ببرند؟» و باز هم تاکید کردند: «هرکس که دنباله مسیح باشد باید حامى مظلومان باشد، و باید با ابرقدرتها مقابله کند، همان طورى که کسى که تابع مذهب اسلام است باید با ابرقدرتها مخالفت کند، و مظلومان را از زیر چنگال اینها بیرون بیاورد.»(42)

2ـ شماری از شخصیتهای سیاسی- مذهبی بین المللی خدمت مقام معظم رهبری رسیدند تا در حاشیه همایش پر هیاهوی "دین در دنیای جدید" با ایشان دیدار کنند.(43) رهبر انقلاب با ترجیح داعیان قاطع بر ناصحان قاعد فرمودند:«تداوم دیدار و گفتگو و بیان متقابل حقایق، یقیناً در ایجاد تفاهم میان ملتها و دولتها نقش زیادی دارد، اما اینگونه اقدامات برای مهار خصلتهای ناپسند قدرت طلبان جهانی، و پایان بخشیدن به مصائب کنونی بشر، کافی و مؤثر نیست و باید عوامل دیگری را نیز مد نظر قرار داد.»

رهبر انقلاب خطاب به این شخصیت ها که به دعوت بنیاد ملی "گفتگوی تمدن ها" به ایران آمده بودند فرمودند:«دعا و نصیحت برای حل مشکلات جهان خوب است اما بدون عدالت طلبی و مقابله با ظلم، هیچ نصیحتی و اقدامی مؤثر نخواهد بود بنابراین عناصری که در کشورهای مختلف جهان و جامعه بین المللی تأثیرگذارند با ظلم واضح و آشکار جاری در فلسطین و عراق مقابله کنند.»

موضع رهبر انقلاب که آیینه تمام نمای مواضع انقلابی امام راحل بود، بر یک واقعیت مهم تکیه داشت و آن اینکه نمی توان با خوش بینی و ساده انگاری، زبان نصیحت و اندرز و گفتگو را که البته برای راحت طلبان بهترین مشی است، گره گشای مشکلات روز جهان دانست و نمی توان حق مظلوم را از ظالمان مستکبر عرصه جهانی با لبخند و تبسم گرفت. ایشان از سوی دیگر شاخص اصلی را برای حل مشکلات جهان این گونه بیان کردند:«در هر تلاش و حرکتی برای حل مشکلات جهان، باید شعار عدالت طلبی و مبارزه با ظلم را شاخص اصلی قرار داد.»

3ـ رهبر انقلاب در دیدار خود با اعضای هیئت دولت نهم فرمودند:«گفتمان عمومى دولت اینهاست؛ به طور خلاصه: زنده‏کردن و بازسازى برخى خصوصیات جوهرى انقلاب و منطق امام؛ و مقابله‏ى با کسانى که میخواستند این ارزشها و این مفاهیم اساسى را منسوخ کنند، یا از بین ببرند، یا ادعا میکردند که منسوخ شده و از بین رفته؛ این چیز باارزشى است. این خصوصیت دوم و امتیاز دومى است که در این دولت هست." ایشان با اشاره به اینکه جهت گیری ممتاز دولت نهم در عرصه سیاست خارجی را هیچکس نمى‏تواند ندیده بگیرد، افزوده بودند:"هر دلبسته‏ى به انقلاب، این را قدر مى‏داند.»(44)

4ـ اما ریشه و بنیان این دو گفتمان به کجا می انجامد و مدعیان آن کدامند؟ "داریوش شایگان" از مشاوران اشرف پهلوی در سال 1356 با حمایت دربار، اولین بار"مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها" را در ایران بنا نهاد. بعدها یک فصل از کتاب "زیر آسمانهای جهان" او به "گفتگوی تمدنها" اختصاص یافت.

شایگان ده روز پس از ارتحال امام خمینی(ره) همراه با رامین جهانبگلو، داریوش همایون(وزیر اطلاعات رژیم شاه)، بهروز صوراسرافیل و عده ای دیگر، بیانیه ای علیه جمهوری اسلامی ایران منتشر کرد و ایران اسلامی را جنایتکاری بر ضد بشریت لقب داد. در آن بیانیه آمده است:«جای خوشحالی است که اکثریت مهمی از نمایندگان پارلمان اروپا قطعنامه ای را امضاء کرده اند که در آن رژیم قرون وسطایی و تروریست تهران محکوم شده است.»

وی سپس در شهریور ماه سال 1384 همراه با سید محمد خاتمی و رامین جهانبگیو به کنفرانس بین المللی بنیاد گورباچف دعوت شد. و مقالاتش مورد توجه حامیان ایده "گفتگوی تمدن ها" در ایران قرار گرفت. واین در حالی بود که در سوی دیگرجهان، آتش دو جنگ افغانستان و عراق به فرماندهی دولتمردان آمریکا در حال شعله ور شدن بود.

5ـ گفتمان امروز همان چیزی است که روزی پیشوای اول شیعیان در دفاع از حقوق مظلومان فریاد می کرد:«بدانید! روزگار دگر بار شما را در بوته آزمایش نهاد. مانند روزی که خداوند پیامبر را برانگیخت. به خدایی که او را به راستی مبعوث فرمود، درهم خواهید آمیخت و سخت غربال خواهید شد و چون محتوای دیگ خروشان زیر و رو می شوید تا آن که پایین است فراز آید و آن که در فراز است به زیر شود.»

و عدالت البته برای مستکبران و صاحبان قدرت و ثروت تلخ است. هنر، شکستن هیبت و استیلای استعمار است که با گفتگو و پند و اندرز محقق نخواهد شد.

حاشیه ای بر یادداشت اعتماد ملی: در باب گفتگوی تمدن ها(45)

در باب گفتگوی تمدن ها یادداشتی در روزنامه ایران با عنوان "پیامی برای اهالی گفتگوی تمدن ها" منتشر شد که در آن با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع داعیه داران جهانی گفتگوی تمدن ها، واقعیاتی در خصوص این ایده و دستاوردهای آن مورد توجه قرار گرفته بود.

محور اصلی این یادداشت، این بیان رهبر انقلاب بود که:«دعا و نصیحت برای حل مشکلات جهان خوب است اما بدون عدالت طلبی و مقابله با ظلم، هیچ نصیحتی و اقدامی مؤثر نخواهد بود؛ بنابراین عناصری که در کشورهای مختلف جهان و جامعه بین المللی تأثیرگذارند با ظلم واضح و آشکار جاری در فلسطین و عراق مقابله کنند.»

در این یادداشت ضمن اشاره به این بیان رهبر معظم انقلاب که در واقع پیامی بود برای حامیان ایده گفتگوی تمدن ها، در خصوص پیشینه این ایده آمده بود:«"داریوش شایگان" از مشاوران اشرف پهلوی در سال 1356 با حمایت دربار، اولین بار"مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها" را در ایران بنا نهاد. بعدها یک فصل از کتاب "زیر آسمانهای جهان" او به "گفتگوی تمدنها" اختصاص یافت.»

روزنامه اعتماد ملی در واکنش به این مطلب، یادداشتی(46) را به قلم یکی از نمایندگان دوره های گذشته مجلس شورای اسلامی منتشر کرد که در آن ضمن انعکاس گزیده ای از جملات، نگارنده به جای نقد و پاسخ به استدلال منطقی و مبتنی بر واقعیات تاریخی حاکم بر نوشته، ابتدا درصدد واکاوی انگیزه نویسنده برآمده و بعد نیز در مدح و ثنای ایده گفتگوی تمدن ها قلم فرسایی کرده بود و البته در این میان هم آورده بود:«اگر حرفی در رد این نظریه و اینکه این ایده به ضرر جمهوری اسلا‌می است، دارید با دلیل و منطق بیان کنید؛ اگر دلیل منطقی ندارید سکوت کنید!»

اما فارغ از این دست واکنش ها به انعکاس واقعیات موجود، به نظر می بایست در خصوص راهبردهای اصولی و جهت گیری های کلان در حوزه سیاست خارجی واقعیاتی را مدنظر داشت. اگر بناست یک گفتمان را به ترازو بکشیم، می بایست علاوه بر عنوان آن که ممکن است جذاب و فریبنده باشد یا نباشد، "ابزارها"، "گفتمان"، "اهداف" و "دستاوردها"ی آن را نیز ملاک ارزیابی قرار دهیم. این چهار مقوله ای است که حامیان طرح گفتگوی تمدن ها کمتر علاقه ای به شرح آن دارند.

این نه صرف طرح گفتگوست که ارزشمند و قابل ارج است، بلکه این مختصات و پارادایم های فکری حاکم بر آن است که به آن معنا و ارج می دهد. اگر پارادیم های فکری حاکم بر آن را نشناسیم، خواه نا خواه گرفتار یک مغالطه اشتراک لفظی ساده خواهیم شد. آن گاه است که گفتگویی که قرآن از آن یاد می کند که "فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه" با گفتکوی "مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها" ی داریوش شایگان و گفتگوی "مرکز برخورد و گفت و گوی تمدن ها" ی روژه گارودی و گفتگوی "مرکز گفتگوی تمدن ها" ی سید محمد خاتمی و... یکی می شود! پس ضروری است چهار حوزه "ابزارها"، "گفتمان"، "اهداف" و "دستاوردها" را برای بازشناسی، تفکیک و قضاوت نسبت به آنچه طرح می شود، به دقت بررسی کنیم.

الف) در حوزه ابزار؛ گفت و گوی تمدن های آقای خاتمی برگرفته از چه اسلوبی بود؟ آنچه حاکم بر نوع نگاه ایشان و دوستانشان بود، جز اصول پلورالیسم و نسبی گرایی بود؟ پیشتاز و طرح کننده این نوع قاعده جز جان هیک مسیحی است؟ و این جز آن چیزی است که سروش می گوید که:«ما از دین جز به فهمی از دین نائل نمی شویم و فهم دینی معرفتی بشری است و در معرفت های بشری، مرجعی وجود ندارد و قول هیچ کس حجت و تعبدی نیست و فهم تعبدی از دین بی معناست و مسئولیت نهایی با خود شخص است که تفسیری را بپذیرد یا نپذیرد»؟

نمی توانید بگویید چنین نیست چرا که رئیس مرکز گفتگوی تمدن ها رسما در همایش بین المللی "جهانی شدن و گفتگوی تمدن ها" در تفلیس از نسبی گرایی سخن گفته است. و اگر مروری هر چند کوتاه بر تعریضات دوستانتان در این سال ها داشته باشید، این واقعیت را درخواهید یافت. این نوع نگرش در کنار تئوریزه کردن اصول سکولاریسم از سوی مدعیان گفتگو جالب توجه است. بر اساس مبانی پلورالیزم است که اسلامی که تا کنون با عنوان دین خاتم و دین به حق می شناختیم و ادیان ماقبل آن را منسوخ می پنداشتیم یک پله از ادعای خود پایین می آید و خود را هم حاوی نقصان قلمداد می کند! غیر طبیعی است اگر خط بطلان بر خاتمیت موجب خرسندی غرب را فراهم آورد؟

ب) در حوزه گفتمان؛ آیا آنچه در سال های اصلاحات برای آنچه اعتمادسازی نامیده می شد و واقعیتی جز عقب نشینی از مواضع انقلابی نداشت، انجام شد را قابل دفاع می دانید؟ اگر چنین است، رهبر انقلاب در دیدار اعضای هیئت دولت فرمودند:«ما متأسفانه در برخى از اوقات گذشته، می دیدیم که بعضى از کسانى که مرتبط با مسئولین بودند یا حتى خودشان مسئول یک بخشى بودند، کأنه از گفتمان انقلاب در مقابل دیگران شرمنده‏اند و خجالت میکشند که حقایق انقلاب را بر زبان جارى کنند یا آنها را پیگیرى کنند یا به آنها اهمیت بدهند.»(47) بفرمایید مصداق این بیان رهبری کجاست؟!

حتما به خاطر دارید روزی دوستانتان در مجلس شورای اسلامی در اوج فشار آمریکا و متحدانش برای وادار کردن ایران به پذیرش پروتکل الحاقی، "طرح سه فوریتی" تهیه کرده بودند تا ایران اسلامی را ملزم به پذیرش بی قید و شرط پروتکل الحاقی کنند. این عقب نشینی ها از همان ملزمات گفتمانی گفتگوست؟! آیا طی آن سال ها اصل عزت به بهانه گفتگو و اعتمادسازی فراموش نشد؟

از دیگر مقتضیات گفتمانی گفتگو، نامه محرمانه ای (48) بود که دولت اصلاحات به آمریکا نوشت و طی آن به نوعی اعلام آمادگی کرد تا در راستای سیاست عقب نشینی و شرمندگی! دست از حمایت حزب ا... لبنان و فلسطین نیز بردارد و به سازش با آمریکا تن بدهد!(49) صادق خرازی بعدها در این خصوص چنین گفت:«دیوار بی اعتمادی بلندی میان ایران و آمریکا وجود داشت و هر لحظه ممکن بود آمریکا به ما حمله کند، به همین خاطر به پیشنهاد من دولت هشتم نامه ای به آمریکا نوشت و همراهی اش با برخی سیاست های خاورمیانه ای آمریکا مثل سازش در فلسطین و لزوم تبدیل حزب الله لبنان به یک حزب سیاسی و شفاف سازی فعالیت های هسته ای ایران را اعلام کرد.»(50)

ج) در حوزه اهداف؛ در سال های اصلاحات آنچه در یادداشت ها و سخنرانی های کشتی نشینان اصلاحات طرح و تئوریزه می شد، چه بود؟ مبانی جامعه دینی شیعی؟ یا اصول جامعه مدنی جان لاک؟ هدف دوستانتان طی این سال ها در سیاست گذاری های مبنایی و جهت گیری های بنیادی چه بود که به "خروج از حاکمیت" و "عبور از ولایت فقیه" انجامید؟

آن گاه که باب گفتگو باز می شود طبعا آنچه می بایست مدنظر قرار گیرد دفاع از مبانی و اندیشه های پذیرفته شده و نیز رونمایی نقص و ناکارآمدی اندیشه مخالف است. این درحالی است که مشی عملی دولت اصلاحات بر پاشنه اصول لیبرال-دموکراسی غرب می چرخید. آیا طی این سال ها به این سوال پرداختیم که "گفتگو می کنیم تا چه بشود؟!" بانیان گفتگو می توانستند بر سر شاخ نشسته و بن ببرند؟

د) در حوزه دستاوردها؛ جز این است که همزمان با طرح گفتگوی تمدن ها، ایران اسلامی "محور شرارت" لقب گرفت؟ نتیجه عملی گفتگو چه بود؟ دو جنگ افغانستان و عراق؟ چندین سال تعلیق فعالیت های هسته ای؟ بهتر نیست به جای تمجید و تحلیل های پر طمطراق کمی هم در این مقوله سخن گفته شود؟

اما چند نکته باقی است. نخست آنکه همان طور که گفته شد برخلاف آنچه وانمود می شود مبدع نظریه گفتگوی تمدن ها آقای خاتمی نیست، بلکه پیش از این از سوی اشرف پهلوی مرکزی در این خصوص در ایران راه اندازی شده بود. و حتی اگر آن را هم نادیده بگیریم، امثال روژه گارودی قبل از آقای خاتمی این ایده را مطرح کرده بودند.

دیگر آنکه نسبت دادن طرح گفتگوی تمدن ها به داریوش شایگان از سوی مخالفان آقای خاتمی و برای بد نام کردن ایشان و طرحشان مطرح نشده. اگر کتاب ها و مقالات منتشر شده طی سال های اصلاحات در باب گفتگوی تمدن ها را مرور کنیم به کرات به نام آقای شایگان برمی خوریم! علاوه بر اینکه برخی چهره های اصلاحات نظیر علیرضا علوی تبار و... آن زمان از شایگان و اندیشه های او نام می بردند، مقالاتی هم از او در کنار سخنرانی های سیدمحمد خاتمی در مجلات حامی گفتگو چاپ می شد. و البته تمجیدهایی هم از شایگان انجام می شد.

به عنوان مثال در کتابی که با عنوان "گفتگوی تمدن ها از منظر اندیشمندان ایرانی" چاپ شده است، نام شایگان و سیدمحمد خاتمی در کنار هم به عنوان دو چهره برجسته یک جریان مطرح می شود. یکی از صاحب نظران در این کتاب طی مصاحبه ای می گوید:«من فکر می کنم که ما در اقتدار هستیم، وقتی که سیاستمدار آقای خاتمی و یا فیلسوف آقای شایگان و یا فیلم ساز آقای کیارستمی است، چه کسی می گوید ما در اقتدار نیستیم؟» با این حال جای این سوال باقی است که چرا امروز برخی این چنین از انتساب ایده گفتگوی تمدن ها به داریوش شایگان خشمگین می شوند!

شاید ذکر دوباره این نکته خالی از لطف نباشد که شایگان همان کسی است که ده روز پس از ارتحال امام خمینی(ره) همراه با رامین جهانبگلو، داریوش همایون(وزیر اطلاعات رژیم شاه)، بهروز صوراسرافیل و... بیانیه ای علیه جمهوری اسلامی ایران منتشر می کند و ایران اسلامی را جنایتکاری بر ضد بشریت لقب می دهد. بیانیه ای که در آن به صراحت آمده است:«جای خوشحالی است که اکثریت مهمی از نمایندگان پارلمان اروپا قطعنامه ای را امضاء کرده اند که در آن رژیم قرون وسطایی و تروریست تهران محکوم شده است.»

پی‌نوشت‌ها:

1- مصاحبه با ایسنا 16 خرداد 80
2- روزنامه کارگزاران
3- روزنامه کیهان 31 تیر 1380
4- روزنامه کیهان 31 تیر 1380
5- روزنامه کیهان 14 شهریور 1380
6- روزنامه کیهان 1/9/79
7- کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی- بهمن احمدی امویی – صفحه 423
8- کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی- بهمن احمدی امویی – صفحه 353
9- روزنامه کیهان 14 شهریور 1380
10- روزنامه کیهان 31 تیر 1380
11- در جلسه بدرود با کابینه اول - مرداد 1380 کیهان
12- چهار نشریه موهن دانشگاه امیرکبیر
13- عصرما شماره 175
14- رجانیوز 29 بهمن 87
15- محمد مجتهد شبستری - سنت و سکولاریسم- ص219
16- محمد مجتهد شبستری - مقاله قرائت نبوی از جهان
17- مقاله قرائت نبوی از جهان
18- مقاله قرائت نبوی از جهان
19- مقاله قرائت نبوی از جهان
20- مقاله قرائت نبوی از جهان
21- سنت و سکولاریسم- شبستری ص 240
22- مقاله قرائت نبوی از جهان – قسمت دوم
23- نقدی بر قرائت رسمی از دین ص49
24- نقدی بر قرائت رسمی از دین ص32
25- نقدی بر قرائت رسمی از دین ص47
26- محمد مجتهد شبستری نقدی بر قرائت رسمی از دین ص18
27- سنت و سکولاریسم- شبستری ص239
28- مراجعه کنید به مقاله قرائت نبوی از جهان نوشته محمد مجتهد شبستری
29- چهار نشریه موهن امیرکبیر
30- روزنامه ایران 17/4/83
31- سایت خبری الف 5 شهریور 86
32- روزنامه شرق 17/3/83
33- روزنامه سیاست روز 17/3/8
34- روزنامه کیهان 11/3/83
35- روزنامه کیهان 13/4/83
36- روزنامه شرق 17/3/83
37- روزنامه مردم سالاری 8/9/83
38- روزنامه کیهان 14/10/83
39- اشاره به سخنان اکبر گنجی در کنفرانس برلین
40- سخنان رهبر انقلاب در جمع جوانان عاشورایی در مصلای امام خمینی – 1/2/1379
41- این یادداشت در روزنامه ایران در تاریخ 28/7/1387 منتشر شده است
42- صحیفه امام – جلد 11 – صفحه30
43- این همایش در 22 و 23 مهرماه 1387 در تهران برگزار شد. میهمانان این همایش در تاریخ 23 مهر ماه با رهبر انقلاب دیدار کردند و معظم له در این دیدار نکاتی را گوشزد فرمودند.
44- دیدار رئیس‏جمهوری و اعضاى هیئت دولت – سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای- 2/6/1387
45- یادداشت منتشر شده در روزنامه ایران با عنوان "پیامی برای اهالی گفتگوی تمدن ها" با واکنش "علی یعقوبی" عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی مواجه شد. او طی مقاله ای در روزنامه اعتماد ملی به نقد نوشتار فوق الذکر پرداخت. مطلب "حاشیه ای بر یادداشت اعتماد ملی: در باب گفتگوی تمدن ها" در واقع پاسخی است به مقاله مندرج در روزنامه اعتماد ملی که همان زمان منتشر شد.
46- متن یادداشت مندرج در روزنامه اعتماد ملی: <داریوش شایگان در سال 1356 اولین بار مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها را در ایران بنا نهاد. بعدها یک فصل از کتاب <آسمان های جهان> او به گفت وگوی تمدن ها اختصاص یافت. شایگان 10 روز پس از ارتحال امام خمینی (ره) همراه با رامین جهانبگلو و داریوش همایون (وزیر اطلاعات رژیم شاه) و بهروز صوراسرافیل و عده دیگر بیانیه ای علیه جمهوری اسلامی ایران منتشر کرد و ایران اسلامی را جنایتکاری بر ضدبشریت لقب داد. وی سپس در شهریورماه سال 1384 با سیدمحمد خاتمی و رامین جهانبگلو به کنفرانس بین المللی بنیاد گورباچف دعوت شد و مقالاتش مورد توجه حامیان گفت وگوی تمدن ها قرار گرفت.
مطلب فوق قسمتی از افاضات یکی از روزنامه های مدعی اصولگرایی و وابسته به دولت نهم است که جهت زیر سوال بردن گفت وگوی تمدن ها، همچنین کمرنگ و بی ارزش نشان دادن همایش <دین در دنیای جدید> که در هفته گذشته در تهران تشکیل شد به نگارش درآمده است...
47- دیدار رئیس‏جمهوری و اعضاى هیئت دولت – سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای- 2/6/1387
48- این نامه بعدها از سوی اصلاح طلبان در حالی تکذیب شد که روزنامه واشنگتن پست تصویر آن را منتشر کرده بود.
49- http://www.washingtonpost.com/wp-srv/world/documents/us_iran_1roadmap.pdf
50- دنیس راس مشاور ارشد جرج بوش طی یادداشتی در مجله نیوزویک، همین نامه وزارت خارجه دولت اصلاحات را مورد استناد خود قرار داد و نوشت:«تاریخ نشان داده حکومت ایران در مقاطعی در قبال فشار سیاسی بین‌المللی جواب دلخواه را داده است. برای مثال در سال 2003 پس از نابودی ارتش عراق توسط نیروهای آمریکایی، دولت وقت از طریق سفیر سوئیس در ایران پیامی به واشنگتن ارسال کرد تا با این کار نگرانی‌های آمریکا را درباره برنامه‌های تسلیحاتی تهران و حمایت ایران از حزب‌الله و حماس تا حدی تخفیف

کد خبر:36187 -
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد