خدایا ! تو را همچون فرزند ِ بزرگ ِ حسین بن علی "ع" ، سپاس می گذارم که دشمنان مرا از میان احمق ها برگزیدی ، که چند دشمن ِ ابله ، نعمتی است که خداوند تنها به بندگان خاصّش عطا می کند .
*
خدایا ! مرا به خاطر "حسد" ، "کینه" و "غرض" ، عملۀ آماتور ظلمه مگردان .
*
خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا ، رایگان ، ابزار ِ قتّالۀ دشمن ، برای حمله به دوست ، نسازد .
*
خدایا ! "عقیده" ی مرا از دست "عقده" ام ، مصون بدار.
*
خدایا ! به من قدرت تحمل عقیدۀ مخالف ارزانی کن .
*
خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناختن ِ "درست" و "کامل" ِ کسی یا فکری - مثبت یا منفی - قضاوت نکنم .
*
خدایا ! رشد عقلی و علمی ، مرا از فضیلت ِ "تعصب" ، "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.
*
خدایا ! این آیه را که بر زبان داستایوفسکی رانده ای ، بر دلهای روشنفکران فرود آر که : "اگر خدا نباشد ، همه چیز مجاز است ". جهان فاقد معنی و زندگی فاقد هدف و انسان ، پوچ است ، و انسان ِ فاقد ِ معنی ، فاقد ِ مسئولیت نیز هست .
*
خدایا ! مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح حقیر ، در پناه روحهای پر شکوه چون علی "ع" و دلهای زیبای همه قرنها - از گیلگمش تا سارتر ، و از لوپی تا عین القضات ، و از مهراوه تا رزاس - پاک گردان .
*
خدایا ! شهرت ، منی را که "می خواهم باشم" ، قربانی ِ منی که "می خواهند باشم" ، نکند.
*
خدایا ! در روح من ، اختلاف در "انسانیت" را ، با اختلاف در "فکر" و اختلاف در "رابطه" ، با هم میامیز ، آنچنان که نتوانم این سه اُقنوم ِ جدا از هم را باز شناسم .
*
خدایا ! مرا در ایمان ، "اطاعت ِ مطلق" بخش ، تا در جهان ، "عصیان ِ مطلق" باشم.
*
خدایا ! به من "تقوای ستیز" بیاموز ، تا در انبوه ِ مسئولیت نلغزم ، و از "تقوای پرهیز" مصونم دار تا در خلوت ِ عُزلت ، نپوسم .
*
خدایا ! مرا به ابتذال ِ آرامش و خوشبختی مکشان . اضطراب های بزرگ ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذت ها را به بندگان ِ حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.
*
خدایا ! مرا هرگز مراد ِ بی شعورها و محبوب ِ نمک های میوه مگردان .
*
خدایا ! اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید ِ "شبه آدم های اندک" [اشباه الرجال ] را متوجه شوم ، چه ، دوست تر می دارم "بزرگواری گول خور" باشم تا ، همچون اینان ، "کوچکواری گول زن".
*
خدایا ! مرا از فقر ِ ترجمه و زبونی ِ تقلید نجات بخش تا قالبهای ارثی را بشکنم ، تا در برابر "قالب ریزی" ِ غرب ، بایستم و تا - همچون این ها و آن ها - دیگران حرف نزنند و من فقط دهنم را تکان دهم !
*
خدایا ! مرا یاری ده تا جامعه ام را بر سه پایۀ کتاب ، ترازو و آهن استوار کنم ، و دلم را از سه سرچشمۀ حقیقت ، زیبایی و خیر سیراب سازم .
*
خدایا ! این کلام مقدس را که به "روسو" الهام کرده ای ، هرگز از یاد من مبر که :"من دشمن ِ تو و عقاید ِ تو هستم ، اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم "!
*
خدایا ! در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند ، مرا با "نداشتن" و "نخواستن" ، رویین تن کن .
خدایا ! در تمام عمرم ، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر ، لحظه ای را در ترجیح "عظمت" ، "عصیان" و "رنج" ، بر "خوشبختی" ، "آرامش" و "لذت" ، اندکی تردید کرده اند .
*
خدایا ! به هر که دوست می داری بیاموز که: عشق از زندگی کردن بهتر است . و به هرکه دوست تر می داری ، بچشان که : دوست داشتن از عشق برتر !
*
خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست ، صبر در نومیدی ، رفتن بی همراه ، جهاد بی سلاح ، کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت ، دین بی دنیا ، مذهب بی عوام ، عظمت بی نام ، خدمت بی نان ، ایمان بی ریا ، خوبی بی نمود ، گستاخی بی خامی ، مناعت بی غرور ، عشق بی هوس ، تنهایی در انبوه جمعیت ، دوست داشتن بی آنکه دوست بداند ، روزی کن .
*
خدایا ! مرا از همۀ فضایلی که به کار مردم نیاید محروم ساز ! و به جهالت ِ وحشی ِ معارف ِ لطیفی مبتلا مکن که ، در جذبۀ احساس های بلند ، و اوج معراجهای ماورا ، برق گرسنگی را در عمق چشمی ، و خط کبود تازیانه را بر پشتی ، نتوانم دید !
*
خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظۀ مرگ ، بر بی ثمری ِ لحظه ای که برای زیستن گذشته است ، افسوس نخورم ، و مُردنی عطا کن که بر بیهودگیش ، سوگوار نباشم .
بگذار آن را من ، خود ، انتخاب کنم ، اما آنچنان که تو دوست داری .
*
خدایا ! "چگونه زیستن" را تو به من بیاموز ؛ "چگونه مُردن" را خود خواهم دانست .
*
خدایا ! مرا از این فاجعۀ پلید "مصلحت پرستی" - که چون همه کس گیر شده است ، وقاحتش از یاد رفته و بیماری ای شده است که ، از فرط ِ عمومیتش ، هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید - مصون بدار ، تا به "رعایت مصلحت ، حقیقت را ذبح شرعی نکنم".
*
خدایا ! مگذار که :
ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر ، مرا با کسبۀ دین ، با حَمَلۀ تعصب و عَمَلۀ ارتجاع هماواز کند .
که : آزادی ام اسیر پسند عوام گردد.
که : "دینم" در پس "وجهۀ دینی ام" دفن شود .
که : عوامزدگی ، مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد .
که : آنچه را "حق می دانم" ، به خاطر آنکه "بد می دانند" ، کتمان کنم !
*
خدایا ! رحمتی کن تاایمان ، نام و نان برایم نیاورد ، قوّتم بخش تا نانم را - و حتی نامم را - در خطر ایمانم افکنم ، تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند ، نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.
*
خدایا ! همواره تو را سپاس می گذارم که هر چه در راه تو و در راه پیام تو ، پیشتر می روم و بیشتر رنج می برم ، آنها که باید مرا بنوازند ، می زنند ، آنها که باید همگامم باشند ، سدّ راهم می شوند ، آنها که باید حقشناسی کنند ، حقکشی می کنند ، آنها که باید دستم را بفشارند ، سیلی می زنند ، آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند ، پیش از دشمن حمله می کنند و آنها که باید در برابر سمپاشی های بیگانه ، ستایشم کنند ، تقویتم کنند ، امیدوارم کنند و تبرئه ام کنند ؛ سرزنشم می کنند ، تضعیفم می کنند ، نومیدم می کنند ، متهمم می کنند ، تا - در راه تو - از تنها پایگاهی که چشم یاری ای دارم و پاداشی ، نومید شوم ، چشم ببندم ، رانده شوم ... تا تنها امیدم تو شود ، چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند ، تنها از تو یاری طلبم ، تنها از تو پاداش گیرم ، در حسابی که با تو دارم ، شریکی دیگر نباشد ، تا :
تکلیفم با تو روشن شود ، تا تکلیفم با خودم معلوم گردد ، تا حلاوت ِ "اخلاص" را - که هر دلی اگر اندکی چشید ، هیچ قندی در کامش شیرین نیست - بچِشَم .
خدایا ! اخلاص ، اخلاص !
***
ای خداوند ! به علمای ما مسئولیت ، و به عوام ما علم ، و به مؤمنان ما روشنایی ، و به روشنفکران ما ایمان ، و به متعصبین ما فهم ، و به فهمیدگان ما تعصب ، و به زنان ما شعور ، و به مردان ما شرف ، و به پیران ما آگاهی ، و به جوانان ما اصالت ، و به اساتید ما عقیده ، و به دانشجویان ما ... نیز عقیده ، و به خفتگان ما بیداری ، و به بیداران ما اراده ، و به مبلّغان ما حقیقت ، و به دینداران ما دین ، و به نویسندگان ما تعهد ، و به هنرمندان ما درد ، و به شاعران ما شعور ، و به محققان ما هدف ، و به نومیدان ما امید ، و به ضعیفان ما نیرو ، و به محافظه کاران ما گستاخی ، و به نشستگان ما قیام ، و به راکدان ما تکان ، و به مُردگان ما حیات ، و به کوران ما نگاه ، و به خاموشان ما فریاد ، و به مسلمانان ما قرآن ، و به شیعیان ما علی ، و به فرقه های ما وحدت ، و به حسودان ما شفا ، و به خودبینان ما انصاف ، و به فحاشان ما ادب ، و به مجاهدان ما صبر ، و به مردم ما خودآگاهی ، و به همۀ ملت ما : همت ِ تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش .
اوج حماقت، در جعل سبز! اسناد نظامی + تصویر
ذلت، حقارت و درماندگی جریان نفاق سبز به جایی رسیده که برای فضاسازی، شانتاژ و تحریک افکار عمومی، دست به جعل اسناد نظامی میزنند!
آنهم چه جعلی؛ بسیار احمقانه، ناشیانه و مضحک.
و اما اصل ماجرا؛
در طول چند روز گذشته از طرف طرفداران جنبش! سبز، ایمیلیهایی برای اشخاص، سایتها و گروههای اینترنتی ارسال میشود با این عنوان [یا عناوین مشابه]:
"افشای یک سند محرمانه: درخواست نیروی انتظامی از سپاه، برای جاگزینی نیروهای ضد شورش به دلیل شرایط نامتعادل روحی".
ضمیمه ایمیل هم تصویری است از آن سند محرمانه!
[این تصویر سند محرمانهای!!! است که سبزکها در اینترنت منتشر کردهاند.]
هر شخصی که خدمت سربازی رفته باشد [در هر یک از نیروهای نظامی و انتظامی] یا یکی از سربرگهای نیروی انتظامی را دیده باشد، با یک نگاه ساده به این به اصطلاح سند محرمانه!!! متوجه جعلی بودن و البته جعل ناشیانه آن میشود.
این نامه به قدری مضحکانه طراحی شده که نشان می دهد طراح یا طراحان آن، هیچگونه اطلاعاتی در رابطه با نوع نامهنگاری اداری [نظامی]، کلمات مورد استفاده در نامه نگاریهای اداری معمولی! و حتی شکل سربرگها ندارند!!!
جمعی از فضلا و اساتید حوزه علمیه قم با انتشار بیانیه ای مبانی فتاوای و نظرات فقهی شیخ یوسف صانعی را به چالش کشیدند.
به گزارش رجانیوز متن این بیانیه فقهی و علمی به این شرح است:
بسماللَّه الرّحمن الرّحیم
فتاواى آقاى صانعى در عیار فقاهت
.......................................................................................
1) در دیدار با رئیس
2) روزنامه اعتماد، 14/2/85، ص 2
3) تحریر الوسیله، ج 2، ص 558، مسألهى 26
4) شیخ طوسى، کتاب الخلاف، ج 5، ص 254، مسأله 63؛ مقدس اردبیلى، مجمع
الفائدة و البرهان، ج 14، ص 322؛ سیدمحمد جواد حسینىعاملى مفتاح الکرامة،
ج 21، ص 175
5) جواهر الکلام، (15 جلدى) جلد 15، ص 175 .
6) روزنامهى کارگزاران، 23/6/86، ص 6 .
7) روزنامهى شرق، 12/3/86، ص 5 .
8) کتاب الخلاف، ج 5، ص 254 .
9) جواهر الکلام (15 جلدى) ج 15، ص 276 .
10) کتاب الخلاف، همانجا؛ وسائل الشیعه، ج 29، ص 205-206، ابواب دیات نفس، باب 5، ح 1-4؛ مستدرک الوسائل، ج
11) تحریر الوسیله، ج 2، ص 519 .
12) جواهر الکلام (15 جلدى) ج 15، ص 50-51 .
13) کتاب الخلاف، ج 5، ص 145؛ بدایة المجتهد، ج 2، ص 395 .
14) در دیدار با رئیس مرکز پژوهشهاى زنان، 24/7/79؛ هفته نامهى گوناگون، 8/6/82، ش 28، ص 6 .
15) جواهر الکلام (15 جلد) ج 15، ص 51 .
16) روزنامهى توسعه، 13/5/81، ص 1 .
17) روزنامهى کارگزاران، 16/3/86، ص 14 .
18) جواهر الکلام (15 جلدى) ج 10، ص 708 .
19) سیدعلى طباطبایى، ریاض المسائل، ج 10، ص 272؛ سیدمحمد عاملى، نهایة
المرام، ج 1، ص 221؛ یوسف بحرانى، الحدائق الناضرة، ج 24، ص 113؛ کتاب
الخلاف، ج 4، ص 341 .
20) روزنامهى اعتماد، 18/3/83، ش 563، ص 2 .
21) مجمع المسائل، ج 1، ص 431س 1304؛ ص 432، س 1305؛ ص 436، س 1317.
22) توضیح المسائل، ص 382 .
23) جواهر الکلام (15 جلدى) ج 9، ص 8 .
24) موفق الدین بن قدامه و شمس الدین بن قدامه، المغنى و الشرح الکبیر، ج 4، ص 390 .
25) براى مطالعه رجوع شود به. ربا، پژوهش ممتاز واحد تحقیقات اقتصادى جامعه مدرسین، ص 299-308 .
26) روزنامهى شرق، 28/5/83، ص 4.
27) رک : مستمسک العروة العروثقى، ج 1، ص 323؛ مأة قاعدة فقهیة، ص
163-164؛ تحریر الوسیله، ج 1، ص 144، مسأله 10؛ المبسوط فى فقه الامامیه،
ج 6، ص 284 .
28) روزنامهى صداى عدالت، 12/11/84، ص 11 .
29) رک : موسوعة جمال عبدالناصر الفقهیه، ج 4، ص 252-254؛ التنقیح فى شرح
العروة الوثقى، ج 2، ص 60-61؛ ذکرى الشیعة، ج 1، ص 115؛ کشف اللثام، ج 1،
ص 402؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج 13، ص 314؛ ایضاح الفوائد، ج 4، ص 547؛
مفتاح الکرامة، ج 1، ص 245 .
30) جواهر الکلام (15 جلدى) ج 12، ص 458-459 .
31) الروضة البهیة، ج 2، ص 391 .
32) روزنامهى اعتماد ملى، 11/11/84، ص 7 .
33) مسالک الافهام، ج 13، ص 20 و مانند آن: ریاض المسائل، ج 14، ص 209 .
34) جواهر الکلام (چاپ داراحیاء التراث العربى) ج 39، ص 16؛ کفایة الاحکام، ج 2، ص 791 .
35) روزنامه اعتماد،
36) روزنامهى آفتاب یزد، 17/9/86، ص 9 .
37) تذکرة الفقها (چاپ قدیم)، ص 638 .
38) مدارک العروة، ج 29، ص 17 .
39) وسائل الشیعه، ج 20، ص 517-519، احادیث باب 1 و 2 .
منبع : استقامت
خانواده فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هر هفته ایران را ترک می کنند و برای ملاقات با مهدی هاشمی عازم کشور امارات می شوند.
به گزارش شبکه ایران، مهدی هاشمی رفسنجانی که حدود چهار ماه پیش برای آنچه
"انجام ماموریتی کوتاه مدت" اعلام شد، کشور ایران را ترک کرده، هر هفته
اعضای خانواده اش را در خارج از کشور ملاقات می کند.
به گفته یک منبع آگاه، خانواده فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هر هفته
ایران را ترک می کنند و برای ملاقات با مهدی هاشمی عازم کشور امارات می
شوند.
در مواقعی هم که فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت در امارات حضور نداشته باشد،
خانواده او از این کشور عازم انگلیس شده و در آنجا با مهدی هاشمی دیدار
خواهند کرد. خانواده او سفر به انگلیس را تقریبا هر ماه تجربه می کنند.
گرچه تاکنون درباره جزئیات این دیدارها اخباری منتشر نشده اما به نظر می رسد که این دیدارها همانند دیگر ملاقات های خانوادگی باشد.
خانواده مهدی هاشمی در حالی هر هفته برای ملاقات با سرپرست خود از ایران
خارج می شوند که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام اخیرا در مشهد، سفر مهدی
هاشمی را با اعترافات مختلفی که درباره نقش او آشوب های اخیر شده، بی
ارتباط دانست و گفت که فرزندش دائماً می خواهد به کشور بازگردد ولی به
توصیه او فعلا به کشور باز نخواهد گشت.
البته آقای هاشمی رفسنجانی توضیح نداد که اگر فرزندش مشکلی و ایرادی را
متوجه خود نمی داند چرا برای ملاقات خانواده اش به ایران مراجعت و
دیدارهای خود را با آنان، به جای دوبی و لندن به تهران منتقل نمی کند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنین بدون اشاره به هزینه ها و سفرهای متعدد
خانواده فرزندش به خارج از کشور، عنوان کرد که "مهدی در انتخابات و هیچ یک
از اغتشاشات دخالتی نداشته و حتی پول ندارد که بخواهد به بقیه بدهد."
خروج ابهام برانگیز مهدی هاشمی از کشور
گفتنی است که مهدی هاشمی، رئیس دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد، حدود چهار ماه قبل و همزمان با برگزاری دادگاه چهارم متهمان کودتای مخملی تهران را به مقصد انگلیس ترک کرده است.یک ساعتی گذشته ازاین کاروان کلام
دیروز کربلای مـــعـــلّا ، کنون به شام
بازار شوم و باطل کوفه در التهاب
زین پس، حـمـاسه مانده و مــا و ره امــام
راهی به وسعت هـمه تاریخ شـیعـیان
از ابتدای غدیر و از حبلِ اعتصام
از روز نحس سقیفه ، از نهضت فدک
تا مرثیه سرایی بانو پس از قیام
تا سجده های ساکت مسجد پس از غروب
تا ذکر و فکر و مکتب و زندان سرخ فام
تا سلـسلـه طلای سخن از نبـوغ دین
تا انتظار و غیبت و یک راه ناتمام
گشته همه ضمیمه و تکرار و مانده است
امضا و مهـر دفتر تاریخ و اخــتـتــام
یعنی هنوز مانده که ما امتحان شویم
مهتر شویم و وحشی جان را کنیم رام
مانده که در رقابت پر رمز و حادثه
ما، ما شویم و وحدت دل را کنیم تام
مانده که ارض فاصله هامان یکی شود
با عبدِ صالحِ وارث فقط دوگــام
مانده که هیئت مسـتـضعـفـین مان
باشد طلایه دار عدالت به طور عام
مانده،ولی نه ماندن مکتب و وطن
یعنی ، توقف ما، شده حالا بلا و دام
ما مانده ایم در عقبِ غربِ روزگار
با بردگی به محضر شیطان به احترام
ما مانده ایم و صحنۀ آشوب این جهان
جایی که دفن هستی انسان،بود مرام
ما مانده ایم و فقط قلب و عقلمان
دارد هنوز تپش عشق علی الدوام
این قلب و عرش و حرم هم هدیه ایست
شاید برای روز مبادا و التزام
شاید برای لحظۀ امید و انقلاب
تا انتخاب یکی،هیچ، هردو، کدام؟
شاید برای سبز و سپید مبارزه
تا سرخ یار شهید بی نشان و نام
شاید برای شور و نشاط تظاهرات
گلبانگ ساعتِ تکبیرِ پشت بام
با پای رفتن و حرکت ز ظلم شاه
یا مشت آهنی به سر سلطنت نظام
یادش بخیر آن همه دیدار و عاشقی
با آن ترانه زیبا:«خمینی ، ای امام»
یادش بخیر لحظه ی آزادی و شکوه
اسلام و افتخار و ملت پیروز و شادکام
یادش بخیر عرصه ی پیکار و اقتدار
مردم زدند به اشتر تقدیر خود لجام
یادش بخیر جبهۀ فرهنگ و اجتهاد
تا ثانیه پذیرش آن متن زهر جام
تا روز حزن و یتیمی به وقت صبح
با پر کـشـیدن پدرِ پـیـرمان امــام
یــادش بـخیر روز طــلــوع مجدد
خورشیدی از تبار خراسان نیکنام
اما ، امان ز هیاهوی دوستان!
با التقاط و فتنه و بلوای آن ایام
با این همه ، همه در حال انتظار
تا بشنوند ز لب رهبری پـیـام:
«که ای همیشه امت بیدار عرصه ها
دشمن شکست خوردۀ ایمانتان،مدام
این بار حمله نرمی به پا شده است
ای وای،اگر ز، رنگ قشنگش شویم خام
حالا رسیده زمان یک شروع نو
فارغ ز شهرت و مال و ثروت و مقام
حالا زمان گوشه نشینی و قهر نیست
دوران جنبش است و تکاپوی گام گام
حالا رسیده لحظه ی پرواز انقلاب
ترویج پیشرفت و عدالت به اهتمام
با نخبه پروری و سلاح قوی علم
با آن بصیرت و تقوی و انسجام»
القصّه ،هم سخن ، ماییم و حرف یار
لبیک و یا حسین و موعد برپایی خییام
ماییم و این هزار و چهارصد سال نو
ماییم و این کمان و کمال مه حرام
ما بازماندگان حیات محرمیم
در یک هزار وسیصد وهشتاد وهشت نام
آماده ایم تا که سراییم شعر نو
در وزن آخرین سروده ی آرام یک امام
یک واژه مانده ولیکن در انتها
آنهم برای شما ، دوست گــــرام
ساعت به وقت عشق و غزل چهارده تمام
این جا ، سرای مــن ایــران و الـــسلام
خبرگزاری فارس: قائم مقام حزب مؤتلفه اسلامی در یک نشست خبری چگونگی حضور موسوی در حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری او را تشریح کرد.
شریعتی در جایی در مورد این صحبت می کند که اسلام امانیستی ترین دین است و هیچ دینی اینقدر به انسان مقام نداده تا جایی که انسان را خویشاوند خدا می داند. آنجا که خدا از زمین گل رسوب دهنده را بر می دارد و از روح خودش در آن می دمد. پس ما از جنس خدایی هستیم. و خویشاوند خدا محسوب می شویم.
نکته ای که در آن متذکر میشود این است که خدا دستو ر می دهد از گل رسوبی بردارند و در آن از روح خود می دمد نتیجه ای که از این مطلب می گیرد این است که انسان می تواند مقامی در این دو محدوده داشته باشد . می تواند به پستی لجن بشود و یا تا مقام روح خدایی بالا برود . واین انان است که این را انتخاب می کند. این مطلب به ذهنم رسید و دیدم که چقدر قشنگه و این ارتباط ها توش خیلی جالبه
و انسان بین این دو در حرکته. یه جمله زیبا هم از سید اهل قلم برای اتمام این صحبت ها بنظرم خیلی بجاست