هر که می باشد علی ، باشد غریب

ای قلم از قدرتی غالب بگو

از علی ابن ابی طالب بگو

 از علی ، مرد سیاست ، مرد دین

 از علی ، تنها ترین مرد زمین

 این حقیقت از ازل باشد عجیب

هر که می باشد علی ، باشد غریب

 رنج از دست خوارج بس کشید

 تیغ بر روی علی ، ناکس کشید

کربلا را رو برو داریم ما

استخوانی در گلو داریم ما

 جنگ شد ، پروانه گشته ، سوختیم

از خمینی درس عشق آموختیم

 بعد از آن پیر جمارانی خود

با چراغ چشم بارانی خود

 راه حق را جملگی در یافتیم

 حضرت سید علی را یافتیم

 بیعتی کردیم کاین عین ولاست

حضرت سید علی روح خداست

 دل به فرمان ولی داریم ما

 گوش بر امر علی داریم ما

 ای خوارج کز ز مولا خسته اید

یادتان رفته است که پیمان بسته اید؟؟

 غم برای نان و عنوان می خورید؟

رنج آب و غصه نان می خورید؟

مثل شیطان مهره چینی می کنید

 انقلاب ضد دینی می کنید

 سامریها با قلم بت ساختند

 فتنه در دامان دین انداختند

حرفی از اعماق ایمان می زنم

با لب و حلق شهیدان می زنم

 از چه از کف داده ا ید آن سوز خود

حرف و فعل و باور دیروز خود؟؟

 راه شرق و غرب را چون یافتید

از امام خویش رو برتافتید

روح ایمان را ،حقیقت چون ولی است

شارح اسلام من سید علی است

 بیش از ایوب و هم از یوسف فزون

در دل مولا علی درد است و خون

 رنج شعرم انشعاب زخم اوست

خون دل خوردن به عالم ،سهم اوست

 دست اگر اندازد به سوی ذوالفقار

امتی دارد سراسر سربدار

 عاشقان از درد دین غوغا کنید

 هان مبادا پشت بر مولا کنید

 یاد می آرید که آن میدان مین

بچه های جبهه در فتح المبین

 عاقبت برخورد افتد اتفاق

جنگ مرصاد است پایان نفاق

 ختم حرفم این و باقی والسلام

بچه های جبهه ، فرزند امام

 نایب مهدی ، ولی داریم و بس

در جهان سید علی داریم و بس

 

بی آنکه انتخاب شود منتخب رسید!

جوحی به حج واجب ماه رجب رسید

 همراه شیخنا که به درک رطب رسید

می خواست تا شراب طهوری دهد به ما

 جوشید آنقدر که به آب عنب رسید

صبحی به منبر آمد و فرمود باک نیست

گر واجبات رفت به ما مستحب رسید

از نو صلا زدند که ما را وجب کنند

 از رأی‌ ها به شیخ همان یک وجب رسید

 مشت و وجب برای همین آفریده شد

بی آنکه انتخاب شود منتخب رسید!

جمعی وضو نکرده دویدند در صفوف

 آخر نماز جمعه نخواندند و شب رسید

صفین و نهروان و جمل نوش جانشان

 این کوفیان که مِهر علی شان به سب رسید

 هر کس که دم زد از ادب مرد حرف بود

هرکس که فحش داد به فیض ادب رسید

بعد از سه ماه شعبده رنگ و ننگ و زنگ

 آیینه شکسته شان از حلب رسید

شکر خدا که عابد و زاهد به هم شدند

این از جلو در آمد و آن از عقب رسید

 دنبال کرسی اند بر این سنگ آسیا

دندان کرم خورده شان تا عصب رسید

 با غرب و شرق مسخره بازان یکی شدند

 نوبت به ریشخند سران عرب رسید

 گوساله های سامری از طور آمدند

با سبز اشتری که بر آن بولهب رسید

چیزی نبود حاصلشان از هجوم وهم

جز مشت ریسمان که به کام حطب رسید

 خاموشی ام مبین که در این آتش نفاق

 روحم به چشم آمد و جانم به لب رسید

 

هر شیر پاک خورده ای اکنون خبر شده

از فتنه ای که جامه ی سبزش بدر شده

 هر شیر پاک خورده ای اکنون خبر شده

سنگین ترین شکست زمان شد نصیبشان

این دست ایزد است ، دمی جلوه گر شده

این نقشه ی یکی دو نفر که نبود و نیست

 ریشه کجاست ، فتنه چنین مستمر شده؟

آخر مگر که فتنه ی سبز از فلک رسید؟

 این چشم خصم ، از چه رهی دیده ور شده؟

پندار من به گوش دلم بانگ میزند

 شاید ز بردن دو سه نامی حذر شده

گوساله ای که سامریان حلقه اش زدند

 اینجا میان جلد زمان مستتر شده

صحبت ز همصدایی و وحدت میاورند

حالا که تیغ نقشه شان بی ثمر شده

حاجت نبود اینکه ریاست شود نصیب

اینها بهانه بود ،که حس خطر شده

دشمن نشان نمود و منافق نشانه رفت

 بر قلب سیدی که دگر خون جگر شده

پنهان نبود بر کسی آن جاده نفاق

اکنون عیان بدیده ره خیر و شر شده

خوابش بخیر،مگرنه که ما شیعه زاده ایم

تا آخرین نفس ،به پای علی ایستاده ایم

مولا بیا که جان به لب عاشقان رسید

 سید علی به راه شما ، دیده تر شده

مولا بیا که خسته از این داغ غربتیم

جانا بگو که موسم ختم سفر شده

این نامه ای که از سر سوز و گلایه هاست

بحر طویل بوده ، کمی مختصر شده

ما مردمان کوفه نبودیم و نیستیم

این سینه ها برای تو مولا سپر شده

باز آ دگر پناه دل خسته ، العجل

حالا که پای ثانیه ها خسته تر شده

تو کجای قصه بودی داداشی؟

سر تو یه کم بالا کن داداشی

 یه نگاهی هم به ما کن ، داداشی

میدونم "صدای آمریکا" میگه که

به ما بی اعتنا شی ، داداشی

رادیو فردا و پس فردا !!! ولی

 نمیخوان خیر ما ها رو ، داداشی

بگو چی شد ، چرا اخمالو شدی؟

 دشمنی کردی با قانون ، داداشی

ما پائین شهری و بی مال و منال

شما اون بالا نشستی ، داداشی

خوش به حالت اگه ماهواره داری

 ما کانال شیش هم نداریم ، داداشی!

خوش به حالت که صدای اجنوی

میاد از توی اتاقت ، داداشی

ماشینا ی آنچنانی دارین و

 ما ژیان ، حتی نداریم ، داداشی

شنیدم گوگوش میاد به جشنتون

چه سعادتائی دارین ، داداشی!!!

میبینم دارن هوای کار تو

آقا زاده های تجریش ، داداشی

نه بخیلیم که حسودی بکنیم

 نه باهات دشمنی داریم ، داداشی

گفتی از همت و از باکری ها

با کف و سوت و هیاهو ، داداشی

یعنی هیچکدومه این بسیجی ها

 یادگار جبهه نیستن ، داداشی؟

تا الان چند دفه با پای خودت

تا بهشت زهرا رفتی ، داداشی؟

قبرای پاک شهیدا رو دیدی؟

براشون جواب چی داشتی ، داداشی؟

غیر کوبیدن همرزم شهید

تو چه افتخاری داشتی ، داداشی؟

میدونی چار تا اسیر اونجا داریم؟

توی چنگ صهیونیستا ، داداشی؟

چار تا شیر ، چار تا دلاور ، مثه کوه

همون همرزمای همت ، داداشی

میدونی سخته اسارت کشیدن؟

 توی دست صهیونیستا ، داداشی؟

دست کم بخاطر هموطنات

با ما هم صدا میگشتی داداشی

خوب علیه غزه میدادی شعار

خوش به حال صهیونیستا داداشی!

خوش به حالمون ، که اَمثال شما

توی این مملکت هستن ، داداشی

وقتی بانک و مسجد آتیش میزدن

تو کجای قصه بودی داداشی؟

فکر نکن مثل تو بودن همشون

 که فقط شعار میدادی داداشی

وقتی با آتیش و با چوب و چماق

با تفنگ اومده بودن داداشی

سپر بلای اونها شدی تو

راسی راسی خبر نداری داداشی؟

من هزار تا حرف نا گفته دارم

محرمش فقط تو هستی داداشی

آمریکا و صهیونیستا یه جوری

تو رو بازی دادن الان ، داداشی

تا بیای به نفعشون شعار بدی

با خودت لج کنی انگار ، داداشی

به کارات فکر اگه کردی جون من

یقه ی ما رو رها کن ، داداشی!

کوچکترید از آنکه مرا زیر و رو کنید

کوچکترید از آنکه مرا زیر و رو کنید

حتی اگر هر آنچه که دارید رو کنید

کوچکترید از آن که بدانید من کی ام

از کوهها نام مرا پرس و جو کنید

خاشا کها ی سبز مخالف ! منم درخت

باید که ریشه های مرا جستجو کنید

من ریشه در شقایق پر خون ، نشانده ام

گلهای سرخ باغ مرا خوب ،بو کنید

خاشا کهای سبز مخالف ! منم درخت باید

که ریشه های مرا جستجو کنید

خاشا کهای سبز! من ایستاده ام

این سینه ام که خنجرتان را فرو کنید

برمن مباد ؛ تیغ شما زخمی ام کند

باید به خواب ، مرگ مرا آرزو کنید

گر چه باشد در نوشتن شیر، شیر

مى رسد از خم ندایى دلپذیر      کز ره آمد کاروانى با بشیر

بر على امر ولایت را سپار           کاو بود شایسته تاج و سریر

مدعى را با على هرگز مسنج      گر چه باشد در نوشتن شیر، شیر
جز مسیر حق هر راهى مپوى     هست راه رستگارى این مسیر


سبز علوی کجا و سبز ...


یکی از فرزندان حضرت آیت الله محمد تقی بهجت، چندی پیش در گفت‌وگو با یکی از مقامات به بیان برخی از حالات آخرین روزها و ساعات عمر این مرجع وارسته و عارف پرهیزگار پرداخت.

 

به گزارش رجانیوز، فرزند آیت الله بهجت با اشاره به همزمانی روزهای پایانی عمر پدر بزرگوار خود با سفر رهبر انقلاب به استان کردستان، در بیان حالت روحی ایشان، بهحساسیت این مرجع تقلید نسبت به سلامتی رهبری اشاره کرد.

 

ایشان در ادامه افزوده است، این موضوع سبب شدتا معظم له برای سلامتی رهبر انقلاب چندین ختم ویژه صلوات و ذکر را گرفتند و مداومت بر این ختم ها که برای سلامتی رهبر انقلاب بوده است تا آخرین ساعات عمر حضرت آیت الله بهجت ادامه داشته است.

 

پیش از این نیز بارها اخبار مختلف و متفاوتی از ابراز علاقه این مرجع عارف نسبت به ولی امر مسلمین جهان در جمع خواص و نزدیکان معظم له مطرح بوده است، چنانکه برخی از پیش بینی رهبری آیت الله خامنه ای سال ها پیش از رهبری ایشان توسط این مرجع بزرگ فقید خبر داده اند.

آبروی همه مسلمانان؛ اشک ما را چرا درآوردی؟:

دیشب این طبع، بی‌قرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکسته‌تان
واژه‌هایم عیادتی بکند
***
چشم بد دور، عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!
***
چیست روباه در مصاف شیر؟!
چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور
می‌شود خواب دشمن آشفته
***
هست خاموشی‌ات پر از فریاد
در تو آرامشی است طوفانی
«الذی انزل السکینه» تو را
کرده سرشار از فراوانی
***
واژه‌ها از لبت تراویدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفریدند در دل مردم
عزت، آمادگی، حماسه، حضور
***
این حماسه همه ز یمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب
در دل عاشقان خود ماندی
***
سهم دلدادگان تو سلوی
قسمتِ دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو
که ز امت چنین کند تجلیل
***
نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر
هان! «فصل لربک وانحر»
***
گرچه در باغ سینه‌ات داری
لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها
گفتی اما نمی‌روی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعت‌ها!
***
ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لب‌ها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
***
جان ایران! چه شد که جانت را
جان   نا قابلی  گمان  کردی؟!
آبروی  همه  مسلمانان
اشک   ما   را   چرا   درآوردی؟!
***
جسم تو کامل است، ناقص نیست
می‌دهد  عطر  یک  بغل  گل  یاس
دستت  اما  حکایتی  دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!

 

شعر حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی