حاج سعید قاسمی از فرماندهان دوره دفاع مقدس در گفتوگو با رجانیوز به سؤالات متنوعی در مورد وضعیت فعلی جریان فتنه و سران آن، مسائل اصلی و فرعی، موضوع مشایی، امریکا هراسی و... پاسخ داد.
ضمن آنکه اهم موارد مطرح شده در این گفتگو را از نظر می گذارنید، رجانیوز طی روزهای آینده متن کامل آن را منتشر خواهد کرد:
* احمدینژاد قطعاً تا زمانی که علمدار پرچم ولایت هست، احمدینژاد است، چون کسانی که این طرف خاکریز آمدهاند و در برابر زنجیرهای از انواع و اقسام مخالفین خط ولایت قرار دارند، هدفشان حمایت از خط ولایت است و نه فرد خاص. این چیزی است که خود احمدینژاد بهتر از هر کسی میداند و دیدیم که هر وقت ایشان اندکی از تفکر حضرت آقا فاصله گرفت و یا این شائبه بین حزبالله ایجاد شد که دارد فاصله میگیرد، نمره قبولیاش از 20 پایینتر آمد. البته باید بگوییم که این بزرگوار به حسب استمرار خط فکری حضرت آقا، نمره قبولی را دارد و در همین جا دعا میکنیم که اتفاقاتی پیش نیاید که این شائبهها بیشتر شود و ما در صف خودمان شاهد ریزش بیشتری نشویم.
* سران فتنه اگر به زندان بیفتند، بزرگ میشوند. اینکه در بیرون از زندان، یک بچه 12،10 ساله با لنگه کفش دنبال کروبی راه بیفتد، برای یک شخصیت، مرگ است. دیگر چیزی برایش باقی نمانده که در قزوین یک بچه 12 ساله دمپایی به سمت او پرت میکند. ما بینی و بین الله اصلاً از اینکه چهرهای در قد و قواره کروبی به این روز بیفتد، خوشحال نیستیم اما مسئله این که چه شد که اینها کارشان به اینجا کشید؟
* رسانه های ما هنوز به خیلی از تکالیف خود عمل نکرده اند. نسل امروز نمیآید 200 صفحه رمز عبور1 و 2 و 3 و 4 ویژهنامه روزنامه ایران را بخواند و از آن مطلب در بیاورد که چه اتفاقی افتاده؟ چون جامعه ما جامعه اهل مطالعه نیست.
* نباید فتنه را تمام شده بدانیم و بگوییم اینکه گذشت و ما حالا در فاز جدیدی هستیم و مسئله اصلی مشایی است و... در صورتی که ما هنوز واقعاً نفهمیدهایم که چه اتفاقاتی افتاد که در جبههای که مجاهدین خلق را داشتیم، برخی خواص هم در همان پازل بازی کردند، در جبههای که بهاییها را داشتیم، آقای هاشمی هم در همان جبهه بازی کرد، آقای موسوی و کروبی هم همین طور. برای ما واقعاً هنوز این سئوال مطرح است که چه شد که همه اینها با هم، در یک خط تهاجمی علیه همه چیزهایی که خودشان هم در ساختن آن شریک بودند، صف کشیدند؟ این سئوالی است که هر جا که آقایان را گیر میآورد، از آنها باید بپرسد که قضیه از چه قرار بود؟
* مدتی است آقای هاشمی و برخی افراد دیگر در جلسات متعددی که این طرف و آن طرف داشتهاند، این نقش را بازی میکنند که من اسم آن را "آمریکا هراسی کاذب" میگذارم. زیرا دارند این طور القا میکنند که نظام -و مشخصاً دولت احمدینژاد- بهدلیل اینکه در سیاست خارجی خود، کشور ما را در کنج انزوا قرار داده، آمریکا قطعاً به ما حمله خواهد کرد و آماده باشید، چون نظام عنقریب از اساس دچار بحران میشود. این تحلیل را چند سال پیش هم داشتند و درست در نیامد و جوابی هم نداشتند بدهند. البته در یک جایی گفتند که اقدامات بعدی ما باعث شد که آنها حمله نکنند! اگر چند وقت بعد هم بگوییم چرا نزدند؟ شاید جزو افتخارات خودشان بدانند که پیشدستیها و تحلیلهای ما موجب شد که نزنند!
* با صراحت عرض کنم که به تعبیر حضرت آقا، ممکن است احتمال این هم برود که دشمن کاری غیرعقلایی انجام بدهد، ولی اگر هم باشد، این در اثر چراغسبزهایی است که از این طرف داده میشود و در اثر اعمال خائنانهای است که این طرف انجام میشود.
* چهگونه است که آقای شمخانی وقتی که در محاصره دشمن بودیم نامه میدهد که دارد خیانت میشود و بعد از یک پروسه، یکدفعه تحلیلش 180 درجه تغییر میکند؟ آن شب خیلی اتفاقات در آن برنامه تلویزیونی افتاد، طوری که بالاخره آقای یامینپور مجری برنامه پرسید: «شما فتنه را قبول دارید یا نه؟» و شمخانی جواب داد: «کدام فتنه؟!» هنوز یک سال نگذشته، میبینید که چقدر در گفتهها و شنیدهها دچار تناقض شدهایم لذا مطمئناً ده سال بعد اگر بخواهید این جریان را به فرزندانتان انتقال به آدمهایی برخورد میکنید که تلقیهای 180 درجه متفاوتی را ارائه خواهند داد. لذا باید همه چیز بهطور مستند و دقیق بازخوانی شود.
* اگر کلید عبور از احمدینژاد را بزنیم و بگوییم این هم که حسابش تمام شد، برویم دنبال کس دیگری بگردیم، به چیز بهتری نمی رسیم. حزبالله نباید این اشتباه تاریخی را بکند و فکر کند آن طرف خبری هست. باید منطقی باشیم.
* آقای احمدینژاد باید به برخی مسایل توجه داشته باشد که با بعضی کارها چه مقدار جذب میشوند و بهازای آن از طیف حزباللهیها چقدر ریزش میکنند. البته او نمیتواند در تلویزیون بنشیند و بگوید که ای طرفداران من! برای چه هدفی دارم با این تاکتیک جلو میروم. اما این نقص هم وجود دارد که وقتی منطق یک تاکتیک برای حزب الله روشن نیست، اینطور میشود که در 30 شب ماه مبارک رمضان، در هیئات به رییس جمهور انتقاد میکنند و این وضعیت پیش میآید که هر حزباللهی در دور دوم احمدینژاد دوست دارد نقش اپوزیسیون را بازی کنند و کل دولت احمدینژاد را با این عنوان که بنیصدرتان را جمع کنید، زیر سئوال ببرند. نتیجه هم این می شود که نسل سوم که امروز قبل و بعد این جریان را نمیفهمد، یک شبه میشود ضد احمدی نژاد. برای همین هم حضرت آقا هم گفتند که مسائل فرعی را این قدر بزرگ نکنید.
* ما خواهشمان این است که برادر! آقای احمدینژاد! الان حزب الله نمیتواند این لقمه را هضم کند. تو داری بخشی از طیف خاکستری را به دست میآوری، ولی از یک طرف هم داری طیف خاکستری میسازی، یعنی یک سری خاکستری جدید با این حرکتها تولید میشوند.
* قاطعانه میگویم کسانی که امروز جریاناتی چون جریان مشایی را بزرگ میکنند، همین الان تفکراتشان در راستای تفکراتی به مراتب پوسیدهتر و خائنانهتر از همین تفکراتی است که ادعای مخالفت با آنها را دارند و میگویند اینها دارند زرتشتیگری و ایرانیگری را باب میکنند. نه اینکه فقط ما ادعا کنیم که شما اگر میآمدید این کارها را میکردید، بلکه اینها جزو ادعاهای تبلیغاتی شما بود که به جایی هم نرسید و از ریاستجمهوری فقط کت و شلوارش ماند که هر روز میپوشید و جلوی آیینه خودتان را تماشا میکنید!
* من به ماجراهای اخیر خوشبینانه نگاه میکنم و فکر میکنم که ما از این گردنه هم عبور خواهیم کرد و با وجود شیطنتهایی که میشود، با صحت و عافیت از این مرحله هم عبور میکنیم.
* همواره باید حواسمان باشد که قصه تلخ جام زهر یک بار اتفاق افتاد و تاریخ نباید دو مرتبه تکرار شود؛ کما اینکه در مجلس ششم آن شیطانها آن نامه را به آقا نوشتند و تا آخر خط رفتند و به آقا گفتند اگر همان کار حضرت امام را تکرار کنید، موجب امتنان ملت خواهد شد که الحمدلله رب العالمین با هوشیاری آقا آن فتنه دفع شد لذا این احتمال وجود دارد که در اثر غفلت ملت و غفلت بچه حزباللهیها، بار دیگر همان توطئهای که در برابر حضرت روح الله شکل گرفت، در مقابل حضرت آقا هم شکل بگیرد.
* جهان اسلام مادام که بر اساس تئوری امام خمینی حرکت نکند و به سمت متراکم شدن انرژیهای پراکنده جهان اسلام و بسیج جهانی نرود، حکایت همچنان باقی است. ایشان میفرمایند: «ترس من آن است که ده سال دیگر بیایید و بگویید که حکم سلمان رشدی یک حکم فقاهتی بوده است و نه یک حکم سیاسی». عیناً سر ده سال این اتفاق افتاد! آقای خرازی تشریف بردند و کنار جک استراو ایستادند و افاضه فرمودند که: دولت ما کسی را برای ترور حضرت آقای سلمان رشدی نمیفرستد!
اگر حرفهای امام را گوش کرده بودیم امروز کسی جرأت نمیکرد در دانمارک کاریکاتور رسولالله(ص) را بکشد، یا کسی قرآن را آتش بزند، اگر عقب بروید، اینها جلو میآیند. مدل دشمن همین گونه است.
منبع:رجانیوز
شبکه ایران: دیدار مراجع با رهبر معظم انقلاب همیشه با حواشی و نکات جالبی همراه بوده که مدت ها بعد توسط برخی حاضران در آن محافل، رسانه ای می شود.
در آستانه سفر رهبرمعظم انقلاب به شهر مقدس قم و انتشار خبر دیدار تمام مراجع با معظم له، در روزهای اخیر خاطراتی از دیدارهای رهبر انقلاب با آیت الله بهجت و دیگر مراجع بزرگوار از جمله آیت الله فاضل لنکرانی و بهاءالدینی منتشر شد که بازخوانی آن ها خالی از لطف نیست.
آقای حسین حیدری کاشانی که سال ها توفیق درک محضر حضرت آیت الله بهاءالدینی را داشته است، در همین باب خاطره ای نقل نموده است، ایشان می گوید:
«در یکی از سفرهایی که مقام معظم رهبری به قم تشریف آوردند صبح روزی بود که یکی از دوستان بزرگوار در منزل آمد و فرمود: آقا به منزل آقای بهاءالدینی می آیند، بیا برویم.
به اتفاق ایشان به منزل آقا رفتیم وارد اتاق منزل شدیم، مقام معظم رهبری اظهار لطف و مرحمت فرمود، نشستیم. آقای بهاءالدینی روی تشک با عرقچین نشسته بود، آقایانی در خدمت آقا بودند.حقیر خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم: آقا! اگر بعضی بعد از نشست مجلس خبرگان، از رهبری حضرتعالی خبر دادند، ما سه سال قبل از فوت حضرت امام علیه الرحمه، رهبری شما را در سر می پروراندیم. فرمودند: چطور؟ عرض کردم به واسطه فرموده این مرد و اشاره به آیت الله بهاءالدینی کردم و در توضیح آن گفتم در سه نشست که در سه جمعه پیاپی که بنده در منزل محضرشان بودم این مطلب را فرمودند:روزی ابتدا به ساکن فرمودند: فلانی! قضیه قائم مقامی سرنمی گیرد. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آقای خامنهای است. بنده هم عرض کردم: بله آقا، و رفتم برای اینکه چای خدمت آقا بیاورم فرموده ایشان را یادداشت کردم.هفته بعد روز جمعه حدود ساعت ده صبح فرمودند: “همانطور که ما به شما گفتیم اینها می خواهند کاری کنند، اما موفق نمی شوند دلخوشی ما به آقای خامنه ای است.” عرض کردم، بله آقا و بلند شدم رفتم یادداشت کردم و برگشتم. هفته سوم باز به همین مضامین در باره آینده مطلبی فرمودند، من نگاهی به چشم های آقا [آیت الله بهاءالدینی] کردم، آقا فرمود چه باید کرد؟ شما تعجب می کنی؟ اما دید ما این است، عرض کردم بله آقا.چون سخنم به اینجا رسید آقایانی که در خدمت آقا بودند خوشحال شدند و تبسم کردند و مقام معظم رهبری نگاهی به آیت الله بهاءالدینی کرد، ایشان هم به طور عادی گفته های حقیر را می شنید و سرمبارک در پیش داشت.»
یکی از اساتید دانشگاه تهران اقدام به برگزاری جلسه نمایشی و غیرقانونی دفاعیه دو نفر از دانشجویان کارشناسی ارشد این دانشگاه کرد.
به گزارش رجانیوز، الهه کولایی در اقدامی سوال برانگیز با مشارکت چند تن از اساتید همفکر خویش و بدون اطلاع گروه مطالعات منطقه ای دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، در حالی اقدام به برگزاری جلسه صوری دفاع دو تن از دانشجویان کارشناسی ارشد خویش کرد که پیش از این، وی استاد راهنمای دانشجویان مذکور بوده و به لحاظ سیاسی نیز نزدیکی قابل توجهی به آنان دارد.
بنابر این گزارش در حالی که طبق قانون برای برگزاری جلسه دفاع در مقطع کارشناسی ارشد از زمان تصویب پایان نامه حداقل شش ماه باید گذشته باشد، با گذشت تنها کمتر از 3 ماه از تصویب پایان نامه یکی از این دانشجویان، به صورت غیرقانونی جلسه دفاعیه از رساله ارشد این دانشجو برگزار شد.
این تخلف آشکار در محیط دانشگاه و راهیابی این دو دانشجو به مقطع دکترای سال جاری تحصیلی در حالی اتفاق می افتد که یکی دیگر از این دانشجویان نیز در آزمون علمی نمره -9- کسب کرده است.
تا کنون خبری از واکنش مسئولان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران منتشر نشده و استاد متخلف (کولایی) نیز پس از افشای این خبر، با عذرخواهی از رئیس گروه خواستار پایان دادن به این موضوع شده و گفته است که اجازه ادامه تحصیل به این افراد داده شود تا در آینده بهطور رسمی از پایاننامه خود دفاع کنند.
کولایی در حال حاضر عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است و علاوه بر عضویت در حزب منحل شده مشارکت، مدیرکل آموزش دانشگاه در سال های 79-1376 و نماینده مجلس ششم بوده است.
به نظر می رسد اگرچه روند برخوردهای غیرقانونی و گزینشی در تایید علمی دانشجویان بهویژه در سالهای پایانی دولت آقای خاتمی اوج گرفت اما در طی سالهای اخیر نیز همچنان به علت نبود اراده جدی در وزارت علوم برای برخورد با این اقدامات غیرقانونی، همچنان این روند در برخی از دانشگاه های سراسر کشور وجود دارد، بهگونه ای که برخی از دانشجویان متعهد در مقاطع حساس تحصیلی از جمله آزمون های شفاهی مقطع دکتری بهدلیل نقد بر علوم سکولار و عدم همگرایی فکری با اساتید غرب زده، از تحصیل باز می مانند و در مقابل دانشجویان همفکر با این طیف از اساتید به راحتی و بدون صلاحیت علمی بر مبنای سلیقه اساتید به مدارج تحصیلی بالاتر راه می یابند.منبع: زهرا
درسته که همه شهدا عضو جنبش شما بودند و درسته که ما توی وصایای شهدا میخونیم که با مچ بند سبز در جبهه های حق علیه باطل می جنگیدند و سربندهای سبز رنگی داشتند که روشون نوشته بود: where is my vote? و اینم درسته که از بعد از انتخابات (و کلا زین پس) هر روحانی ای (قبلا بسیجی خوب، بسیجی مرده بود، الان آخوند خوب، آخوند مرده است)، دانشمندی، استادی چیزی در ایران یا اقصی نقاط عالم (قم، بیروت، نجف و امثالهم) فوت شده، یه مصاحبه منتشر نشده ای با اصلاح طلبان داشته که به دلایل نامعلومی درست ۱-۲ روز بعد فوتش در سایتهای جرس یا کلمه یا بالاترین منتشر میشه و توش روی تمامی مواضع اصلاح طلبان تاکید داشته و گفته اونها خیلی شفاف ساز و کول هستند (همانند علامه فضل الله که هرچند فتوا به عملیات انتحاری حزب الله لبنان دادن و انشاءالله که از نظر شما اینها عملیات تروریستی نیست و جهاد هست؟ و این مصاحبه یه ۲ سالی توسط چاپارها توی راه بود تا درست بعد فوت ایشون بدست اتاق فکر لندن برسه و فقط هم در جرس منتشر بشه و توش دیگه فقط مستقیم نگفتن علامه تو ستاد موسوی هم بوده!) و درسته که همه شون بلا استثناء ولایت فقیه رو زیر سوال بردند، حالا درسته که زمان شهدا و جنگ آیت الله خامنه ای ولی فقیه نبودند، اما اصل ولایت فقیه که وجود داشت و اونها به کرات زیر سوال بردند و تو وصیتنامه شهدا می بینیم که اون رو متهم به تقلب در انتخابات کردند. ما قول میدیم ازین به بعد تمامی فیدهای اینطوری رو براتون شر کنیم و لایک بزنیم و بپذیریم که تمامی بزرگانی که فوت می کنن، جز اردوگاه اصلاح طلبان عزیز بوده اند.
* اما دوستان عزیز، متاسفانه از مرده ها چیزی بر نمیاد. یعنی درسته که در کتابهای دینی ما نوشته شده که شهدا و صالحان زنده اند، اما این بیشتر یک مفهوم معنوی هست و فیزیکالی اونها زنده نیستند و منطقا در انتخابات آینده نمی تونن شرکت کنند. همونطوری که تو این بازار مرده خواری سیاسی نمیتونن از خودشون دفاع کنن، حتما میدونین که انتخابات مجلس نزدیکه و ۳ سال دیگه باز هم انتخابات ریاست جمهوری داریم، بنابراین بهتره از الان به فکر برنامه ریزی برای اونها باشید و کاندیدهاتون رو معرفی و براش تبلیغ کنید نه اینکه مثل انتخابات قبلی ۲ ماه مونده به انتخابات هی کاندید عوض کنید و یکی رو اولش تا جایی که میخوره بکوبید و بعدا در رساش شعرها بسرائید.
* برای موفقیت غر زدن و بهانه گیری کافی نیست. همونطور که مبارزه اینترنتی کافی نیست. همه ما میدونیم که زیر باد کولر نشستن و فشردن دگمه لایک و یا شر در شبکه های اجتماعی چه انرژی ای از انسان میبره. حالا دیگه تصور کنید وبلاگ نوشتن و تایپ و شمردن تعداد لایکها در گوگل ریدر چقدر کالری میخواد. برای رفع خستگی اینگونه مبارزات بنده به شما سفرهای درون شهری رو توصیه می کنم. هرزچندگاهی تمام وسایل ارتباط جمعی تون رو بذارین کنار (منجمله موبایل و لپتاپ که وسوسه نشید برین گوگل ریدر و فیس بوک و فرندفید و امثالهم) و تشریف ببرید بین اینهایی که “مردم” می نامیدشون. برای اینکه نتیجه بهتری بگیرید من توصیه میکنم سوار متروی میرداماد به سمت حرم مطهر بشید، نگران نباشید مترو کولر داره! هرچند شلوغه. اما این شلوغی کمک میکنه با گوشه ای از مردم آشنا بشید و از دغدغه های اونها مطلع و کلا بفهمید چطوری زندگی می کنن و راجع به چیا حرف میزنن. رفتن پائین شهر و منجمله شهرکهای اطراف تهران هم بسیار توصیه میشه.
* حالا فکر نکنید خدای نکرده اینها رو میگیم که مردم روی شما تاثیر
بذارن ها نه! مگه میشه یکسری بیسواد عامی و فقیر که با اتوبوسهای سپاه و به
عشق ساندیس در تظاهراتهای دولتی تردد میکنن (و همه ما خاطرات شما رو
میخونیم که به طور اتفاقی در این جمعها قرار گرفتید و یا بهتون دستبرد زدن
یا متلک گفتن و خلاصه یه بیکلاس بازی ای در آوردن)، روی شما نوابغ و
نخبگان و روشنفکران ایران بزرگ تاثیر بذارن؟ حالیا مباد چنین روزی. منظور
ما کاملا برعکسه. یعنی میگیم شاید شما تونستید روی اونها تاثیر بذارید و
به خیل بیشمارها اضافه کنید و نخبه ای به نخبگان کشور بیفزائید.
اگه خدای نکرده توی ایران یکی رو دیدین که باهاتون مخالف بود (هرچند که در
عالم واقعیت محاله چنین چیزی داشته باشیم، مگه اینکه دولت کودتا به زور
بخشنامه و عرض کردم که اتوبوسهای سپاه پاسداران و با پذیرایی ساندیس و
نظایر اون) مجبورشون کرده باشه، خلاصه بشینید باهاش حرف بزنید. به طور حتم
میتونید نظرش رو عوض کنید. درسته که شما بیشمارید ولی اشکالی نداره که
بیشمار+۱ بشید؟
* ببخشید که وقت شما رو گرفتیم. من واقعا هروقت وارد شبکه های اجتماعی میشم، خیلی تحت تاثیر شما قرار میگیرم. وقتی آیتم های اشتراکی شما رو میبینم که هر نیم ساعت یک ساعت یه بار تعدادی خبر جنبشی مبارزاتی شر کردید، یا لایک زدید و کامنت نگاشتید، و یا یکی از مزدوران رو شناسایی و به درک بلاک فرستادید، مشخصه سختترین شیوه های مبارزاتی رو انتخاب کردید و به جای کارهای تن پرورانه و چیپی مثل رفتن به مساجد و جمعها و شهرها و روستاها و حرف زدن و متقاعد کردن مردم، شیوه ای بسیار سخت “شر کردن” و “لایک زدن” رو انتخاب کردید که هرکسی قادر به انجامش نیست و طیف بسیار بیشماری از فالورهاتون (که میدونیم جمع های میلیونی هست) رو مطلع می کنید.
* انشاءالله که فیدهایتان پر مشترک، مطالب وبلاگی تان پر شر، و پرلایک و در صفحات داغ بالاترین دارای رای بالا، قربان یکدیگر روندگیهایتان فزون و خود-نخبه بینی تان، روز افزون باد. و از همه اینها مهمتر انشاءالله لیست بلاک و ایگنورتان پر از ارزشی و بسیجی های ساندیس خور مزدور باشد.
قابل ذکر است نویسندهی وبلاگ زهرا، مدتی اندک پس از انتشار این مطلب، مورد اهانتهای زیاد و رفتارهای ناپسند طرفدارن فرقه سبز قرار گرفت و در واکنش به این اتفاق مطلب دیگری با عنوان «بالاخره کی زمان انتقاد کردن فرا می رسد؟ » را روی وبلاگ خود قرار داد که به عنوان تکملهی بحث خواندنی است.
این پیاده می شود، آن وزیر می شود
صفحه چیده می شود، داروگیر می شود
این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رخ
در پیادگان چه زود مرگ و میر می شود
فیل کج روی کند، این سرشت فیل هاست
کج روی در این مقام، دلپذیر می شود
اسب خیز می زند، جست و خیز کار اوست
جست و خیز اگر نکرد، دستگیر می شود
آن پیاده ضعیف راست راست می رود
کج اگر که می خورد، ناگزیر می شود
هر که ناگزیر شد، نان کج بر او حلال
این پیاده قانع است، زود سیر می شود
آن وزیر می کشد، آن وزیر می خورد
خورد و برد او چه زود چشمگیر می شود
ناگهان کنار شاه خانه بند می شود
زیر پای فیل، پهن، چون خمیر می شود
آن پیاده ضعیف عاقبت رسیده است
هر چه خواست می شود، گر چه دیر می شود
این پیاده، آن وزیر... انتهای بازی است
این وزیر می شود، آن به زیر می شود...
محمد کاظم کاظمی
ما برعکس شما چارپایان انسان نما، انجیل و تورات را آتش نمی زنیم، گرچه آنقدر عهد قدیم و جدیدتان را با خواب و خیالتان آغشته اید که دیگر چیزی از آنها برای آتش زدن باقی نمانده است! چیزی از آنها باقی نمانده است جز ترانه ای برای یکشنبه های کلیسایتان.
ما انجیل و تورات را نمی سوزانیم، چرا که ما فریب شما مسیحی نما ها را نمی خوریم و می دانیم که شما همان صهیونیستهای خالص هستید و می خواهید در آب گل آلود دعوای مسیحی-مسلمان ماهی خود را از آب بیرون بکشید.
ما انجیل و تورات سوزی راه نمی اندازیم، چرا که شما ابلهان مدرن مدتهاست که آنها را به موزه های تاریختان سپرده اید. اصلا شما را چه به قرآن؟ شما را چه به انجیل؟ شما را چه به تورات؟ شما بهتر است برای همان هری پاترتان صفهای چند صد کیلومتری بکشید!
ما انجیل و تورات را نمی سوزانیم، چرا که می دانیم اگر انجیل، انجیل بود و تورات، تورات، آن وقت آن انجیل و تورات حقیقی به شما اجازه چنین گستاخی کثیفی را نمی داد.
ما انجیل و تورات را نمی سوزانیم، ما آنچه را می سوزانیم که به شما حق می دهد برای تمام کثافتکاریهایتان.
ما اعلامیه حقوق بشر را می سوزانیم، همان اعلامیه ای که به شما حق می دهد قرآن ما را بسوزانید.
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که به شما حق می دهد در راستای آزادی بیان از پیامبر ما کاریکاتور بکشید و بعد آن زنیکه آلمانی به آن کاریکاتوریست شلوار قرمزی جایزه آزادی بیان و حقوق بشر بدهد!
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که به شما حق می دهد درهای دانشگاههای مدرنتان را به روی خواهران محجبه ما ببندید. این می شود که چند حیوان مدرن می شوند محصول دانشگاههای مدرنتان که اوج فهمشان از مشکلات جهان می شود سوزاندن قرآن!
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که به شما حق می دهد خون برادران ما را وِتو کنید، غزه ما را محاصره کنید.
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که به شما اجازه می دهد در خاک خودتان برجهای دوقلو را با برپسب القاعده فرو بریزید و بعد تمام مسلمانان را بخاطر این خودزنیتان مورد تهاجم قرار می دهید، نه خیر ابله ها، بن لادن دست پخت بوش است نه حاصل قران!
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که از حقوق همجنسبازان حمایت می کند، اصلا بزرگترین توجیه کثافتکاریهای حیوانهای همجنسباز است برای مظلوم نمایی خود. همجنسبازانی که آنها هم خودشان را قربانی هولوکاست می دانند و خود را دارای حقوق بشر!
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که مثل اسرائیل متولد 1948 است. حقوق بشری که همبازی اسرائیل است و فقط جایی کارایی دارد که پتکی باشد برای دشمنان اسرائیل.
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که منطقش این است: چون هیتلر یهودیها را کشت پس فلسطینیها تروریستندو بایست 78 درصد از سرزمین خود را در به یهودیهای مظلوم و فلک زده اختصاص دهند!
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که بر اساس همه مسلمانان تروریستند و هر کس مسلمانان را بکشد ضد تروریسم! ما را می کشید و به خود مدال افتخار مبارزه با تروریست می دهید.
ما اعلامیه حقوق بشری را می سوزانیم که جایزه صلح نوبلش را به شیمون پرز می دهد، شیمون پرزی که کوچکترین افتخارش کشتار مردم قانا در 1996 است.
اصلا ما از این به بعد تمام نقشه هایی که در آن به جای فلسطین نوشته شده اسرائیل را می سوزانیم. آری «اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود.» بدبختی ما از آنجا آغاز شد که برای نشان دادن ژست «گفتگوی تمدنهایمان» حضرت روح الله را سانسور می کنیم. حال آنکه خود آنها به کمتر از «جنگ تمدنهای هانتینگتون» راضی نمی شوند.
از این به بعد ما نیز بایست روزی در سال را «روز اسرائیل سوزی» بنامیم. ما اسرائیل را می سوزانیم چرا که تا اسرائیل هست اعلامیه حقوق بشر هست و تا اعلامیه حقوق بشر هست توجیه برای کشتار مسلمانان هست.
اصلا حق شما ابلهان بود که آن دو برج دوقلو بر سرتان خراب شد، وقتی آنقدر ابلهید که نمی فهمید همه چیز زیر سر همین جرج دبلیوی خودتان است و برای بار دوم او را رئیس جمهور خودتان انتخاب می کنید، اصلا حقتان بود که آن برجها بر سرتان خراب شد!
ما اعلامیه حقوق بشر را می سوزانیم، ما اسرائیل را می سوزانیم، ما نظام سرمایه داری را می سوزانیم، ما تمام عکسهای اوباما را می سوزانیم، ما پرچم اسرائیل و امریکا را می سوزانیم، یادتان باشد، تخم کینه را خودتان کاشتید، در مقابل دینمان ایستاده اید، تمام دنیایتان را می سوزانیم...
تصاویر سه تن از شهدا که سال ها زینت بخش دیوار های شلوغ ترین معابر پایتخت ام القرای اسلام بود ، گام به گام و بدون هیچ واکنش رسانه ای پاک شد. این تمثال ها به سرشناس ترین شهدای نهضت جهانی اسلام تعلق داشتند.
به گزارش مشرق- وجود تصاویر شهدای نهضت جهانی اسلام بر دیوار های تهران ، پایتخت ام القرای اسلام ، همواره مایه مباهات مردم مسلمان ایران بوده است. متاسفانه مدتی است که به بهانه های مختلف و گاه بدون حتی ارائه کوچک ترین دلیلی شاخص ترین نمونه های این تصاویر از تهران زدوده شد. تصاویر شهیدان «مصطفی مازح» مجری حکم امام خمینی علیه سلمان رشدی مرتد ، «سید عباس موسوی» دبیر کل حزب الله لبنان ، «سید هادی نصرالله» فرزند سید حسن نصرالله و «ریم صالح الریاشی» مادر شهادت طلب فلسطینی که چندین سال در معابر تهران می درخشید ، متاسفانه توسط متولیان امر پاک شد و متاسفانه تصاویر دیگر نیز تحت عنوان بازسازی ، مورد آسیب های جدی و یل تغییر محتوای فرهنگی قرار گرفت. در زیر تصاویری از عکس های پاک شده را می بینید:
تمثال شهید سید عباس موسوی دبیر کل حزب الله لبنان و همسر و فرزند شهیدش در میدان فلسطین
تمثال شهید سید هادی نصرالله فرزند سید حسن نصرالله در اتوبان شیخ فضل الله نوری
تمثال شهید مصطفی مازح مجری حکم امام خمینی علیه سلمان رشدی در اتوبان شهید همت
تمثال مادر شهادت طلب فاسطینی و 8 زن شهادت طلب دیگر در تقاطع مدرس و شهید مطهری