نور . .اب .. اینه ..
الله نور السماوات والارض!مثل نوره کمشکوه فیها مصباح ..
اینه ها گواه اند!
کوفه را ببین که بوی نفاق اش ازار میدهد مرد را
همان مردی که برای جسم اش خوانده اند فی بیوت اذن الله ان ترفع . .
مرد پشت سر را نگاه میکند.
کوفه را
یاران را
اینه ها را
کوفیان شکسته اند جوری که شکسته بندی را توان جمع این اضداد نیست.کثرت است و وحدت نیست . .
باید صبر کرد تا ندای "هل من ناصری " عالَم را به خود اورد . عالَم را نه..فقط هفتاد و دو تن را . .اری!
و من یتق الله یجعل له مخرجا
وارد کشتی شدی ؟
به همین راحتی .. پس بگو سبحان الذی سخر لنا هذا ..
مرد صحرای نینوا را نگاه میکند.
مقتل را نا نوشته میخواند .
می داند فردا روز چه خواهد شد.
رقیه را ، علی اکبر را ، عباس را . .
زینب را . .
نگاهش مصمم است.گویی مادر بدرقه اش میکند.
مادر!
بگذار قبل از رفتن تربت مزارت را توتیای چشم کنم
صدای زینب است.اورا میخواند ..
ومن یتق الله یجعل له مخرجا