دکتر محمد جواد لاریجانی
1- علامه مازندارنی(ره) - که از شاگردان برجسته شیخ شهید فضلا... نوری(قدس
سره) و مرحوم آخوند(ره) بود - نمونه کمنظیری از دانش وسیع در معارف
اسلامی از فقه و اصول و حدیث گرفته تا فلسفه و عرفان و پایبندی علمی به
آموزههای مکتب بود و با شجاعت در مقابل انحرافات میایستاد. در محضر درس
این عالم بزرگوار، بزرگانی همانند حضرت امام خمینی(ره)، شهید مطهری،
آیتا... موسوی اردبیلی، آیتا... سید جعفر کریمی و بسیاری دیگر شرکت
میکردند و بهرههای فراوان از دانش و سلوک ایشان میبردند. ما در این بحث،
مسئله مقابله با انحرافات در فکر اسلامی در شرایط امروز را با تأسی از
صراحت و دقت ایشان مطرح میکنیم بمنه و عونه.
2- انقلاب اسلامی حادثه شگفتانگیز آخر قرن بیستم، دو محصول و دستاورد مهم
داشت: یکی بنای نظامی مدنی - سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی در فضای ایران
اسلامی بود و دیگری «بیداری اسلامی» در دنیای اسلام که مقاومت اسلامی در
لبنان و فلسطین نمونههایی از آن است. بنای نظام مدنی - سیاسی براساس
عقلانیت اسلامی، تجربهای مهم و منحصر بهفرد در دنیای امروزاست. دنیای
امروز زیر فشار و تحمیل نظام لیبرالیسم سکولار است و اجازه نمیدهد در جایی
تجربه زندگی مدنی دیگری تحقق یابد. لذا عجیب نیست که از بدو آغاز این
تجربه مبارک، غرب صهیونی با تمام توان و با روشهای گوناگون بدان حملهور
شده و این تهاجم همچنان ادامه دارد؛ و البته مقاومت و پایداری جمهوری
اسلامی هم بسیار شگفتانگیز است.
3- شاید در ابتدای تجربه اسلامی ملت ما، غرب فکر نمیکرد مسئله جدی باشد و
روی توان مدیریتی و رهبری حضرت امام(ره) و انقلابیون تردید داشت. اما
بهزودی متوجه شد ملت بسیار مصمم و رهبری آگاه و شجاع است. بهنظر من،
امروز آنچه غرب از آن نگران است، توان هستهای و یا موشکی ایران نیست و یا
در درجه اول آن نیست؛ بلکه توفیق همین تجربه بزرگ اسلامی است. بهخصوص
غرب در یکصد سال گذشته در تمام پروژههای تحمیل دموکراسی لیبرال به دنیای
اسلام شکست خورده است. نمونه عبرتآموز ترکیه است که مردم آن پس از 70 سال
اسلامزدایی خشن، به محض باز شدن کمترین فضای مشارکت، گرایش اسلامی را
انتخاب کردهاند! لذا غرب از این میترسد که در ادامه حرکت این تجربه و
توفیقات آن در ایران، دنیای اسلام بهجای انتخاب حکومتهایی بر مبنای
دموکراسی سکولار - لیبرال، مدل حکومت اسلامی ایران را ترجیح دهد که هم به
تمام و کمال بر عقلانیت اسلامی در تمام شئون متکی است و هم ایران را در ظرف
سه دهه به بزرگترین دموکراسی و قویترین عنصر مؤثر منطقه تبدیل کرده است.
براساس چنین جهاتی است که غرب از دهه 70 شمسی، استراتژی اولویت دادن به
تهاجم نرم یعنی همان تأسیس و رشد خط انحرافی و عملا متوقف کردن تجربه مهم
مدنی - سیاسی ملت ما از درون را پیشه کرده است.
4- «جریان اصلاحات» که در فضای سیاسی ایران رسما در دوران انتخابات دوم
خرداد 1376 رونمایی شد - اگرچه سابقه داشت - و در انتخابات خرداد 1388 دست
به کودتای رسوایی علیه نظام اسلامی زد، در واقع محمل تهاجم غرب علیه نظام
جمهوری اسلامی است. این جریان دارای دو اشکال مهم است: اشکال اول، انحراف
در تلقی دینی و اسلامی و اشکال دوم، آلودگی به نفاق در عمل سیاسی؛ که در
واقع بهنوعی نتیجه همان انحراف است.
5- جریان اصلاحات در کشور ما، از لحاظ نظری، مبتنی است بر جدایی اسلام از
حکومت و ادعای اینکه اسلام به حوزه خصوصی ربط دارد و حکومت که در سپهر
عمومی است، باید «سکولار» باشد. ممکن است برخی از مریدان اصلاحطلبی بگویند
ما به این مبنا قائل نیستیم، اما کافی است که شما با توجه به سرتاسر
ادبیات و رسانههای اصلاحطلب در زمان آقای خاتمی تاکنون، قلمبهدستان این
نحله را رصد و متفلسفان سیاس آنان را نگاه کنید تا کاملا ادعای ما روشن
شود.
6- از این فراتر، برای توجیه «اسلامی» این انحراف بزرگ در تلقی اسلامی و
مکتب اهلبیت انواع ترفندها را بهکار بردهاند: یکبار بحث از نسبیت درک
اسلام و عدم امکان دسترسی به مبانی متقن و غیرشخصی را مطرح کردند و لذا
ناموجه بودن مفهوم احکام اسلامی را برای اقامه نتیجه گرفتند. بار دیگر برای
تسامح و تساهل سینهچاک کردند و لزوم بازبودن فضای فعالیت تبلیغی و سیاسی
جهت «دگراندیشان» را - یعنی آنان که اصلا به اسلام اعتقادی ندارند مانند
کمونیستها، لائیکها، بهائیها، صهیونیستها و... - خواستار شدند. در
فرازی دیگر اندراس و کهنگی اسلام را مطرح کردند و نتیجه گرفتند که احکام
اسلام خشن و داستان کربلا و شهادت حسینبن علی(ع) محصول خشونتطلبیهای -
نعوذبا... -، پیامبر(ص) و علی(ع) بوده است و تازه چیزی هم به معاویه و یزید
بدهکار شدیم! و آخرین ترفندی که امروز مطرح میکنند «قرائت رحمانی از
اسلام» و با وسیعترین میدان جذب است. البته کاملا قابل پیشبینی بود که
این کالای سفارشی میبایست عرضه شود، زیرا چگونه میتوان «جنبش سبزی» را
تأسیس کرد که در آن از مدعی خط امام فعال باشد تا منافق مسئول جنایات وسیع و
فجیع و غلتیده در دامان صدام، گروهکهای سلطنتطلب و عوامل سیا، موساد،
بهائیها و... و در عینحال ادعای اسلامی بودن و مسلمان بودن و امثال
اینها را هم داشت!
7- بد نیست تأملی داشته باشیم و ببینیم این «قرائت رحمانی» که هم آقای
موسوی در حرفهای خود آن را مبنای کارش اعلام میکند و هم افراد دیگری از
آن در نامهها و بیانیههای خود از آن اسم میبرند، چیست و چه نسبتی با
اسلام و مکتب اهلبیت دارد.
توجه کنید که ما انسانها غرق در نعم الهی هستیم، خدای سبحان فرمود: «و
أسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» خداوند نعمتهای خود را «فلهای» داده است
که معنای «اسباغ» است. حتی بسیاری از نعمات - که احیانا مهمترین آنها نیز
هست - آشکار نیست و باید با تأمل معلوم شود؛ مانند نعمت وجود که از فرط
روشنی مخفی است و نعمت انسانیت و از همه مهمتر نعمت هدایت. اینها نعمتهای
بزرگ و البته متأسفانه مغفول و پنهان هستند. اما نعمتهای الهی از چه
بابی به انسان داده شده است؟ آیا طلب خود را وصول کردهایم؟ نه! همه از
باب مهربانی و رحمت و رحمانیت الهی است. فرمود - (جل و علی) - «و کتب علی
نفسه الرحمه» و این تعبیر بینظیر است و در قرآن! او خود رحمت را ویژگی
خود قرار داده است. اما این رحمانیت ماهیتا چیست؟ فرمود (جل و علی):
«الرحمن، علم القرآن». آری او بسیار مهربان و رحمان است؛ اما چرا؟
علامت و نشانه این رحمانیت چیست؟ فرمود «علم القرآن» یعنی از بین اقیانوسی
از علایم رحمانیت، برترین آنها - سمو آنها - تعلیم قرآن است. نفرمود
نزول، نفرمود قرائت، بلکه فرمود آموختن قرآن. خوب حالا ملاک رحمانیت را
بهدست آوردهایم: «رحمانیت» یعنی قرآنی بودن. فهم رحمانی از اسلام، یعنی
فهم متکی بر قرآن از اسلام و از آنجا که پیامبر و اهلبیت او مفسرین حقیقی
قرآن بودهاند و مسئله، مسئله دانستن قرآن و فهم آن است، لذا فهم رحمانی
از اسلام، فهم متکی به قرآن و تعالیم پیامبر(ص) و اهلبیت اوست.
حال این پایه که فهم شد، میدانیم که قرآن مشحون از حسسایت نسب به کفار،
منافقین و منحرفین است که به اسم دین به خدا و پیامبر او دروغ نسبت میدهند
و از مجموع روایاتی که از ائمه اطهار در باب معانی آیات قرآنی به دست ما
رسیده، بیش از 90 درصد در باب ولایت و تطبیق به مسئله روز در باب حکومت
است! این از عجایب مکتب اهل بیت است. براساس این آموزهها، شیعه طرفدار
اسلام رحمانی، اولا همواره دغدغه مشروعیت حاکمیت را دارد و از خود میپرسد:
آیا زیر بیرق رسول اکرم(ص) هستیم؟ آیا امر در دست فقیهی عارف به احکام و
خویشتندار و شجاع است؟ ثانیا، همواره مرز خود را با آن که قائل به ولایت
نیست، نگه میدارد. بهخصوص کسانی که به حق ولی مشروع تجاوز میکنند، مورد
مخالفت دایم (تبری) و نفرین مکرر در فرایض و نوافل هستند. مثلا درباره
تفسیر و تطبیق آیه مبارکه «وَیل یومَئذ لِلمُکَذبِین» (المرسلات - 19)
معصوم (علیهالسلام) میفرماید بزرگترین تکذیب، تکذیب امر ولایت است و در
مفهوم «جرم» در آیات 18 و 46 از همان سوره میفرماید: که بزرگترین جرم این
است که قائل به حق ولایت نشویم و در مقابل دشمنان ولایت نایستیم و با
دشمنان ولایت نرد محبت ببازیم! و از این نمونه بسیار است.
8- امر ولایت یک واقعه تاریخی و مندرس نیست: امر ولایت هم بعد «اصولی» در
دین دارد که از فروعات اصل نبوت است و هم بعد عملی (PRAXIS). کلینی(ره) در
حدیث مشهوری از امام رضا(ع) نقل میکند که فرمود: «أثافی الاسلام خمسه:
الصَلوه و الصوم و الزکات و الحَج و الوِلایه» و البته فرمودند که بدون
پایه پنجم بقیه کارها مقبول نیست. مرحوم مجلسی(ره) در «بحار» وقتی به این
حدیث میرسند، تأملی دارند. میگویند که فهم عمومی و رایج این بود که عمدتا
ولایت بحثی در اصول دین محسوب میشود، در حالیکه در عداد «کارها» و
«اعمال ضروری» قرار گرفته است. این بعد عملی ولایت چیست؟ از مجموع روایات و
آیات (و بهخصوص ذیل همین حدیث) بهنحو خلاصه کارهای چهارگانه زیر را
شامل است:
الف) باید همواره دغدغه مشروعیت سیطره را داشته باشیم. اگر سیطره سیاسی
(ولایت) مشروع باشد، حمایت از او واجب و اگر نامشروع باشد، تعاون به اثم و
حرام است.
ب) باید ملاکهای مشروعیت سیطره را بدانیم: سیطره مشروع از قماش سیطره نبی
اکرم(ص) و از همان خط سیطره الهی است که در زبان فقهای مکتب اهل بیت به
«ولایت فقیه» مشهور شده. لذا مسلمان پیرو ولایت دنبال هر کسی که مدعی اصلاح
و یا مبارزه و عدالت است به راه نمیافتد. چنین مسلمانی باید با ملاک
حرکت کند.
ج) باید مصداق ولی را در هر زمان بداند. در زمان حیات معصوم(ع) و در زمان
غیبت معصوم(ع) و ولایت عامه فقها. یعنی اگر کسی دنبال مصداق نگردد و مصداق
را نشناسد، نماز، روزه، حج و زکات وی مقبول نیست.
د) وقتی مصداق را یافت باید، تولی و تبری داشته باشد. بیتفاوتی نسبت به
ولایت ولی، خلاف وظیفه ولایی است و از وظایف ضروری هر مسلمان به شمار
میرود، ملاحظه کند، مکتب اهل بیت، مکتب بیداری سیاسی و بسیار پیشرفته در
مسئله پایههای مشروعیت و عمل سیاسی است.
9- مقصود من از این تفصیل این بود که نشان دهم قرائت رحمانی از اسلام در
مکتب اهل بیت هیچ تناسبی با ادعای حضرات ندارد که خواستار تعطیل اسلام در
بعد اجتماعی و سیاسی - یعنی حذف ولایت - و بیتفاوتی نسبت به این امر
هستند. «قرائت رحمانی» آقای موسوی همان نسخه «اسلام مالی» شده سکولارهاست
که بیشترین شباهت را به حرفهای فرق بهائیت دارد تا مکتب اهل بیت و اسلام
ناب محمدی(ص)! این هم مانند سایر ادعاهای دینی حضرات است که سوء استفاده از
نمادهای دینی را پیشه کردهاند. با یک «شال سبز» تمام مبانی اهل بیت عصمت
را زیر پا گذاشتهاند؛ و یا با حرفهای عرفانیمزاج و درویشمآبانه مدعی
رحمانیت میشوند. رحمانیت قرآنی کجا این انحراف آشکار کجا؟!
10- البته باید از ظهور جریانات منحرف هم عبرت گرفت و هم ریشهیابی کرد:
عبرت از این جهت که خسارات زیادی به این ملت از باب انحرافات تحمیل شده
است. نزدیکترین نمونه آن منافقین بودند. اینها در دوران رژیم طاغوت با عرق
اسلامی، ولی تحت تأثیر مارکسیسم به مبارزه پرداختند. مبارزهای که با
معیار ولایت همراه نبود و عاقبت به نفاق کشیده شدند و جمع کثیری از
بیگناهان را جنایتکارانه به شهادت رساندند و نهایتا به دامان صدام و اجانب
پناه بردند و البته از جوانان این مرز و بوم هم جمعی را منحرف کردند و به
فلاکت و هلاکت کشاندند. امروز هم جریان اصلاحطلبی لنگه همان قضیه است و
همان عاقبت نفاقآلود را مبتلا شده و همان خسارات را بر ملت تحمیل کرده
است. منتها در وجه جدید تلقی انحرافی از اسلام، گرایشی به سوی لیبرالیسم
سکولار به جای مارکسیسم مطرح است!
ریشهیابی هم لازم است: منافقین اسلام خود را از مرحوم بازرگان و مرحوم
شریعتی گرفته بودند و هر دوی این اسلامها علمزده - به معنای علوم مادی -
مدعی مبارزه بدون توجه به رهبری و ضرورت حفظ مبنای ولایت بودهاند و همه
این اشکالها از یک جا حاصل میشود و آن ادعای فهم اسلام بدون توجه به نقش
عالمان دینی و فقهای اسلام است.
از آن هم فراتر: این خط فکری مدعی بود که فقهای اسلام، تلقی مندرس از دین
دارند، حرفهای آنان ارسطویی است، به دنبال خرافات هستند، به آثار باقی از
معصومین (علیهم السلام) با دید تردید نگاه میکردند و فقط «مبارزه» را
ملاک میدانستند، آن هم مبارزه بیملاک را! مرحوم شریعتی در این ضدیت با
روحانیت و فهم فقیهانه از دین، کار را به جسارت و توهین به علما کشاند و
لذا عجیب نیست کسانی که دین خود را از مرحوم شریعتی گرفته باشند، کارشان به
نفاق مجاهدین و یا نفاق سبز کشیده شود. در اسلام این افراد گورویچ یهودی،
بهعلت موضعگیری به نفع فلسطین، از مرحوم مجلسی که میراث شیعه را احیا
کرد، برتر است و خواجه نصیرالدین طوسی با آن همه خدمات علمی - فکری - سیاسی
چنین و چنان است! به هر صورت، مسئله حذف عالمان دین یعنی آنان که حلال و
حرام را براساس مکتب اهل بیت میدانند و از روات احادیث اهل بیت و
خویشتندار هستند، همانها که در لسان ائمه به «حصون» - یعنی برج و باروهای
دین - معرفی شدهاند، از جانب آنان بهوضوح آشکار است. فارغ از این که
دین بدون برج و بارو، دینی آسیبپذیر در مقابل انحرافات است. در زمان حضرت
امام (ره) همین آقای موسوی مدعی قرائت رحمانی از اسلام و آلوده به ننگ
بزرگ خروج بر علیه نظام اسلامی و همآوایی با دشمنان قسم خورده اسلام و
میهن، با شعار «فقه پویا» در مقابل احکام شرعی میایستاد و حضرت امام (قدس
سره الشریف) با فراست فرمودند: فقه ما، فقه سنتی و فقه جواهری است. البته
اقتضائات زمان و مکان جزو مبادی اجتهادی است که خود جای ویژه دارد.
مرحوم علامه امامی مازندرانی (ره) نمونه کاملی از این حساسیت در مقابل
انحرافات بودند. علمای ما و فقهای ما باید پردههای تزویر و اغوا و
شبههافکنیها را با سرپنجه علم و شجاعت کنار بزنند و به مردم با زبان مورد
استفاده و روان، نشان دهند که پشت ادعاهای به ظاهر اسلامی و دلسوزانه، چه
توطئههای خطرناکی نهفته شده است؛ بهخصوص باید بر علیه این خرافه معاصر
که اسلام را به حوزه خصوصی میراند و آن را فاقد کارآمدی در حوزه عمومی
معرفی میکند، قیام کنند و نشان دهند که این حرف معادل حذف اسلام و
بزرگترین دروغی است که بر خدا و پیامبر او بسته شده است
* این متن، بخشی از مقاله ارائه شده در کنگره بزرگداشت آیتا... شیخ مهدی
مازندارنی(ره) است.
هفته نامه پنجره